اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سرار

نویسه گردانی: SRʼR
سرار. [ س ِ ] (ع اِ) شکنهای کف دست و پیشانی و اَسِرّة جمع آن است . (منتهی الارب ). خط پیشانی و کف دست . ج ، اسراء، اسره . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || آنچه بریده شود از ناف کودک ۞ . || آخرین شب از ماه . (منتهی الارب ) ۞ . محاق : محاق و وقت پنهانی نور [ یعنی ماه را ] بتازی سرار خوانند از بهر آن . (التفهیم ابوریحان بیرونی ).
شمع را هر روز مرگ و لاله را هر شب ذبول
باغ را هر سال عزل و ماه را هر مه سرار.

کمال الدین اسماعیل .


|| (اصطلاح عرفان ) عبارت از محاق سالک است در حق در موقع وصول تمام . (فرهنگ مصطلحات سجادی از اصطلاحات صوفیه ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
سرار. [ س َ ] (ع اِ) گزین نسب و خالص آن . || غوره ٔ خرما. || سرارالوادی ؛ بهترین جای وادی . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
سرار. [ س ِ ] (ع مص ) با کسی راز گفتن . (مجمل اللغة). مسارة. با کسی راز کردن . (المصادر زوزنی ) : صد نشان است از سرار و از جهارلیک بس کن پرده...
سرار. [ س َ ] (اِخ ) وادیی است در بطن حله . (منتهی الارب ).
سرار. [س ِ ] (اِخ ) موضعی است به بلاد عقیم . (منتهی الارب ).
سرار. [ س ِ ] (اِخ ) موضعی است به حجاز. (منتهی الارب ).
سرار. [ س ِ ] (اِخ ) وادیی است که صنعا را می شکافد و گاهی که باران آید آب در آن فزون شود و در سنوان ریزد و دریاچه مانندی شود. (از معجم الب...
صرار. [ ص َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صرورة. (منتهی الارب ).
صرار. [ ص ِ ] (ع اِ) رشته که بر پستان اشتر بندند. پستان بند ناقه . ج ، اَصِرَّة. (منتهی الارب ). || جایهای بلند. (منتهی الارب ).
صرار. [ ص َرْ را ] (ع اِ) تزدک ۞ . (ربنجنی ). جَزد. (دستور اللغة). زنجره . زَلَّه .چیک . (تحفه ). صَرّارَه . و این غیر صراراللیل است .
صرار. [ ص َ/ ص ِ ] (اِخ ) رودباری است به حجاز. (منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.