اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سرین

نویسه گردانی: SRYN
سرین . [ س َ ] (اِ مرکب ) چیزی است که هنگام خواب و راحت بجهت نرمی سر و گردن در زیر سر نهند و سر بر آن گمارند و آن را از پشم و پنبه آگنده باشند و چون سر بر آن نهند سرین خوانند و بستر نامند. و آن به متکا که عربی است مشهور شده . (آنندراج ). بالش :
دلم شبهای هجرانت غمینه
سرینم خشت و بالینم زمینه
گناهم اینکه موته دوست دیرم
هر آنکت دوست دارد حالش اینه .

باباطاهر (از آنندراج ).


گه ریخت سرشک بر سرینش
گه روی نهاد بر جبینش .

نظامی .


|| چون در زیر بر است برخوابه نیز گویند. نهالی نیز خوانند و توشک و تشک ترکی است و آنچه برای راحت بازو در زیر بال و پهلو گذارند بالین خوانند زیراکه بال به معنی بازو است . (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۷ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سرین دیزج . [ س َ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان خسروشاه بخش اسکو شهرستان تبریز سکنه آن 262 تن و آب آن از چشمه و تلخه رود و محصول آن غلات و ...
فکنده سرین . [ ف َ / ف ِ ک َ دَ / دِ س ُ ] (ص مرکب ) کسی که چهارزانو و مربع نشیند. (فرهنگ فارسی معین ) (از برهان ).
فگنده سرین . [ ف َ /ف ِ گ َ دَ / دِ س ُ ] (ص مرکب ) کسی را گویند که چارزانو و مربع نشیند. (برهان ). رجوع به فکنده سرین شود.
مالیده سرین . [ دَ / دِ س ُ ] (ص مرکب ) مالیده ران . از صفات نیک اسب . کفل پر : بازی کن و چابک و طرب سازمالیده سرین و گردن افراز. نظامی .و رجوع ...
سرین افکندن . [ س ُ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب )کنایه از چهارزانو و مربع نشستن باشد. (آنندراج ).
کلان سرین شدن . [ ک َ س ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بزرگ گردیدن سرین . تبویص . تبازخ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به سرین و کلان شود.
صرین . [ ص ِرْ ری ] (اِخ ) شهری است به شام . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.