سرین
نویسه گردانی:
SRYN
سرین . [ س ِرْ ری ] (اِخ ) موضعی است بمکه از آن موضع است موسی بن محمدکثیر که شیخ است مر طبرانی را. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
سرین دیزج . [ س َ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان خسروشاه بخش اسکو شهرستان تبریز سکنه آن 262 تن و آب آن از چشمه و تلخه رود و محصول آن غلات و ...
فکنده سرین . [ ف َ / ف ِ ک َ دَ / دِ س ُ ] (ص مرکب ) کسی که چهارزانو و مربع نشیند. (فرهنگ فارسی معین ) (از برهان ).
فگنده سرین . [ ف َ /ف ِ گ َ دَ / دِ س ُ ] (ص مرکب ) کسی را گویند که چارزانو و مربع نشیند. (برهان ). رجوع به فکنده سرین شود.
مالیده سرین . [ دَ / دِ س ُ ] (ص مرکب ) مالیده ران . از صفات نیک اسب . کفل پر : بازی کن و چابک و طرب سازمالیده سرین و گردن افراز. نظامی .و رجوع ...
سرین افکندن . [ س ُ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب )کنایه از چهارزانو و مربع نشستن باشد. (آنندراج ).
کلان سرین شدن . [ ک َ س ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بزرگ گردیدن سرین . تبویص . تبازخ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به سرین و کلان شود.
صرین . [ ص ِرْ ری ] (اِخ ) شهری است به شام . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).