اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سعط

نویسه گردانی: SʽṬ
سعط. [ س َ ] (ع مص )دارو ریختن در بینی کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ثعط. [ ث َ ع َ ] (ع مص ) گندا شدن . گندیدن : ثعطِ لحم ؛ بوی گرفتن گوشت . ثعطِ ماء؛ گندیدن آب . || ثعط جلد؛ بوی گرفتن و پاره پاره شدن پوست . ...
ثعط. [ ث َ ع ِ] (ع ص ) گندا. گنده . گندیده . بوی گرفته . (چون گوشت و آب و جلد). || برآماسیده و کفته (لب ).
سعت . [ س ِ ع َ ] (ع اِمص )فراخی و گنجایش . (غیاث ). سعة : اما به اعتماد سعت اخلاق بزرگان که چشم از عوایب زیردستان بپوشند و در افشای جرایم...
صعط. [ ص َ ] (ع مص ) داروی بینی ریختنی در بینی کسی ریختن . (منتهی الارب ).
صعت . [ ص َ ] (ع ص ) میانه قد || و رجل صعت الریة؛ مرد لطیف سینه و لطیف درون . (منتهی الارب ).
سات . (اِ) ۞ خوابیدن و خواب کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ). خواب و خوابیدگی . (ناظم الاطباء).
سات . [ سات ت ] (ع اِ) سته و ست ، و اصل آن سدس بوده ، و سین به ت بدل شده و دال در آن ادغام گردیده است . (تاج العروس ) (منتهی الارب د...
صات . (ع اِ) صیت . آوازه . || (ص ) رجل صات ؛ مرد سخت آواز و همچنین حمار صات ، و اصل آن صَوِت بکسر عین الفعل است مانند رجل مال ٌو نال ٌ؛ یعن...
ثات . (اِخ ) ناحیه ای به یمن منسوب به ذوثات . (مراصد). و از آنجاست ذوثات حمیری یکی از مهتران یمن . رجوع به ذوثات شود.
ثات . (اِخ ) ابن رعین . یکی از اجداد ابوخزیمه ابراهیم بن یزید ثاتی است .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.