سفی
نویسه گردانی:
SFY
سفی . [ س َف ْی ْ ] (ع مص ) بردن باد خاک را. (مجمل اللغة). بردن باد خاک را و برداشتن . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
صفی آباد. [ ص َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برزاوند شهرستان اردستان . در 55هزارگزی شمال شوسه ٔ کوهپایه به اصفهان . کوهستانی . معتدل . دارای 110 تن ...
صفی آباد. [ ص َ ] (اِخ ) دهی از بخش ابرقو شهرستان یزد. در 25هزارگزی جنوب باختری ابرقو و 2500گزی جنوب راه صدیق آباد به ابرقو. جلگه . معتدل . م...
صفی الحلی . [ ص َ یُل ْ ح ِل ْ لی ] (اِخ ) رجوع به صفی الدین حلی شود.
صفی الدین . [ ص َ یُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به عبدالمؤمن بغدادی شود.
صفی الدین . [ ص َ یُدْدی ] (اِخ ) رجوع به محمدبن عبدالرحیم الهندی شود.
صفی الدین . [ ص َ یُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به صفی الدین محمودبن ابی بکر ارموی شود.
صفی الدین . [ ص َ یُدْ دی ] (اِخ ) ابن فخرالدین الطریحی . صاحب روضات الجنات او را به علم و صلاح و تقوی ستوده است و گوید از پدر خود روایت ...
صفی الدین . [ ص َ یُدْ دی ] (اِخ ) (ملا...) ابن محمد الگیلانی . زرکلی در الاعلام نویسد: وی طبیب بود و به مکه سکونت جست و در آنجا به سال 10...
صفی الدین . [ ص َ یُدْ دی ] (اِخ ) ارموی . رجوع به صفی الدین محمودبن ابی بکر ارموی شود.
صفی الدین . [ ص َ یُدْدي ] (اِخ ) اسحاق . رجوع به صفی الدین اردبیلی شود.