اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سفید

نویسه گردانی: SFYD
سفید. [ س َ / س ِ ] (ص ) سپید که نقیض سیاه باشد و به عربی ابیض خوانند. (برهان ). ابیض . (غیاث ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). رنگی است روشن ترین رنگها و رنگی است خارج از رسته ٔ اصلی و فرعی . این رنگ را بهر رنگ دیگر اضافه کنندروشن تر سازد. (فرهنگ فارسی معین ) :
بچهره چنان بود برسان شید
ولیکن همه موی بودش سفید.

فردوسی .


|| روشن :
شما را سوی من گشاده ست راه
بروز سفید و شبان سیاه .

فردوسی .


گذشت آن کز آن چرخ با اعتمید
چو شب دورباشی ز روز سفید.

اثیرالدین اخسیکتی .


بتشنیع و دشنام و آشوب و زجر
سفید از سیه فرق کردم چو فجر.

سعدی .


گفته باشد مگرت ملهم غیب احوالم
این که شد روز سفیدم چو شب ظلمانی .

حافظ.


|| کنایه از ظاهر و نمایان هم هست چه هرگاه گویند «سفید شد» مراد آن باشد که ظاهر و نمایان گردید. «سفید نشد» یعنی پیدا نشد. (برهان ).
|| درمک . سمید. و آن قسمی نان است که سبوس گرفته باشند. (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
استخوان سفید. [اُ ت ُ خوا / خا ن ِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )کنایه از روز است . (آنندراج از فرهنگ سکندرنامه ).
بادنجان سفید. [ دَ / دِ جا ن ِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادنجان ابیض . نوعی از بادنجان است که ثمره ٔ آن دراز و نرم است . رجوع به ...
خرس قطبی (نام علمی: Ursus maritimus) گونه‌ای از خرس است که بومی محدودهٔ مدار شمالگان، اقیانوس منجمد شمالی و دریاها و خشکی‌های پیرامون آن است. خرس قطبی...
کلاته آب سفید. [ ک َ ت ِ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند. محلی جلگه و گرمسیر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
سنگ سفید آرامه .[ س َ س ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 608 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا ...
سنگ سفید بسحاق . [ س َ س ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 285 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا...
خامالاون سفید. [ وُ ن ِ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به خامالاون لوقس و خامالاون شود.
خاک سفید پائین . [ س ِ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان هنزا بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت . واقع در 16 هزارگزی شمال باختری ساردوئیه و 10 هزارگ...
گاو پیشانی سفید. [ وِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ سخت مشهور. رجوع به گاو شود.
کانی سفید خانم . [ س َ / س ِ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از روستاهای سقز. رجوع به کریم ایاغچی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.