سلیک
نویسه گردانی:
SLYK
سلیک . [ س َ ] (اِ) مخفف بوسلیک است و آن نام مقامی است از جمله ٔ دوازده مقام که آن بزرگ ، بوسلیک ، حجاز، حسینی ، راست ، رهاوی ، زنگوله ، صفاهانک ، عراق ، عشاق ، کوچک و نوا باشد. (برهان ) (آنندراج ). بوسلیک . مقامی از دوازده مقام موسیقی . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
سلیک . [ س َ ] (ع اِ) به معنی منسلک و چیزی که در چیزی کشیده شده باشد. (غیاث ).
سلیک . [ س ُ ل َ ] (ع اِ مصغر) رشته ٔ کوچک . (فرهنگ فارسی معین ).
سلیک . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) ابن سلکه السلیک بن عمیربن یثربی سعدی تمیمی . از شعرای عهد جاهلیت بشمارمیرود. وی بسال 17 هَ . ق . بدست اسدبن مدرک...
سلیک با کسره «س» و تشدید «ل»؛ در زبان مازنی به توده ای گفته می شود که عمدتاً پس از خواب در گوشه چشم تشکیل می گردد.