اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سماک

نویسه گردانی: SMAK
سماک . [ س ِ ] (ع اِ) آنچه بدان چیزی رابردارند و بلند کنند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بالای سینه تا متصل چنبر گردن . (منتهی الارب ). جزء بالای سینه تا محل اتصال چنبر گردن . || (ص ) راه نیک و محفوظ. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
سماک . [ س َم ْ ما ] (ع ص ) ماهی فروش . ج ، سماکین . (دهار) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء).
سماک . [ س ُ ] (اِ) سماق . رجوع به سماق شود.
سماک . [ س ِ ] (اِخ ) نام ستاره ای و آن منزل چهاردهم قمر است . و آن دو هستند یکی را سماک اعزل و دیگری را سماک رامح یا رائح گویند. (آنندرا...
ام سماک . [ اُم ْ م ِ س َ م ما ] (اِخ ) کنیه ٔ چندتن از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 244 شود.
ابن سماک . [ اِ ن ُ س َم ْ ما ] (اِخ ) ابوالعباس محمد کوفی قاضی . در زمان هارون الرشید به بغداد آمد و چندی آنجا ببود، پس از آن بکوفه مراجعت ...
سنگ سماک . [ س َ گ ِ س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به سنگ سماق شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سمّاک بن حرب ابو مغیره الکوفی، از پیروان و روایان حدیث از پیامبر اسلام از مردم کوفه بود. 80 صحابی پیامبر را درک کرد ولی گمنام ماند و محمد ابن اسماعیل ...
قاضی ابن سماک . [ اِ ن ُ س َم ْ ما ] (اِخ ) محمدبن صبح یا صبیح عجلی کوفی . حافظ قرآن و واعظ خوش بیان و معاصر با معروف کرخی و سفیان ثوری است...
گوش یار || شنیدیار
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.