سمج . [ س ِ م ِ ] (از ع ، ص ) 
 ۞  مصر. مبرم . مصدع . متعب . آنکه  هرچه  بدو جواب  منفی  گویند بازآید. آنکه  او را هر قدر رانند بازآید. (یادداشت  بخط مؤلف ). مصر. اصرارکننده . (ناظم  الاطباء) 
: من  آن  گدا سمج  مبرم  کنایه نفهمم 
گرم  برانی  از این  در درآیم  از در دیگر. 
؟
||  بی شرم .  ||  معیوب . رسوا. (ناظم  الاطباء).