اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سمط

نویسه گردانی: SMṬ
سمط. [ س َ] (ع مص ) پاکیزه کردن موی بزغاله جهت بریان کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اورود کردن بزغاله را جهت بریان کردن . (ناظم الاطباء). || آویختن چیزی را. || تیز کردن کارد. || (ص ) مرد سبک حال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
سمط [ س ُ ] (ع اِ) جامه ٔ صوف . (منتهی الارب ). جامه ٔ پشمین . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
سمط. [ س ِ ] (ع اِ) رشته ٔ مروارید. (غیاث ) (مهذب الاسماء) (دهار) (السامی ). رشته ٔ مروارید یا شبه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : خامه ٔ او...
سمط. [ س ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ سِماط، به معنی آنچه بدان طعام کشند و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ص ) ناقة سمط؛ شتر ماده بیداغ و...
ثمط. [ ث َ ] (ع اِ) گل گشاده یعنی تُنک و آبکی . وتول رقیق . || خمیر بسیار رقیق .
سمت . [س َ ] (ع اِ) طرف . سوی . (ناظم الاطباء) : نه راه سوی مقصدی بیرون توانستم برد و نه بر سمت راه حق دلیلی و نشان یافتم . (کلیله و دم...
سمت . [ س َ م َ ] (اِ) سَمَد. نامی که در طوالش و اطراف رشت به اوجا دهند. رجوع به اوجا شود. (یادداشت بخط مؤلف ).
سمت . [ س ِ م َ ] (ع اِ) سمة. قرابت و خویشی . (ناظم الاطباء). || رتبه . مقام : و دانستیم رأی هند که این جمع بنام او کرده اند سمت پادشاهی...
صمت . [ ص َ ] (ع مص ) خاموش بودن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). خاموش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). سکوت . || بسته ش...
خط سمت . [ خ َطْ طِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزد ارباب هیئت خطی است که دو نقطه ٔ سمت را بیکدیگر اتصال می دهد. (یادداشت بخط مؤلف ).
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: اوتراردا ūtrârdâ (سنسکریت: ūttarârdha)**** فانکو آدینات 09163657861
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: کتیپال kotipâl (سنسکریت: kotiphala) **** فانکو آدینات 09163657861
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.