سیاح
نویسه گردانی:
SYAḤ
سیاح . [ س َی ْ یا ] (اِخ ) رجوع به حاجی سیاح شود.
واژه های همانند
۲۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
سیاه ولیک .[ وَ ] (اِ مرکب ) نامی است که در کتول بدرخت ولیک دهند. (جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 237). رجوع به ولیک شود.
سیم سیاه . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاهی که در روی درخت خصوصاً درخت سیب ودرخت بلوط میروید. (ناظم الاطباء). || سیم قلب . سیم ناسره...
شاه سیاه . (اِخ ) لقبی بود که مخالفان آزادی به سیدعبداﷲ بهبهانی داده بودند. (یادداشت مؤلف ).
گُ نِ. کلامی از روی تحکم در برابر تکرار "گشنه ام" از سوی کودکان در گویش کازرونی(ع.ش)
روستایی از توابع شهرستان رودان در استان هرمزگان. سیاه به معنی تیره و مغان جمع مغ که در زبان محلی معنی نخل می دهد.
کلاه سیاه . [ ک ُ ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف ایل قشقائی . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 83).
کلاه سیاه . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان دشمن زیاری است که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 927 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ...
لای سیاه . (اِخ ) نام نهری در فارس ، فاضل آب چشمه های بلوک بیضا جمع شده و رودخانه گشته از میان بلوک بیضا و رامجرد گذشته در صحرای آهو چرزر...
مورل سیاه . [ م ُ رِ ] (اِمرکب ) ۞ (اصطلاح پزشکی ) از مفردات پزشکی (ریشه ها، ایزومها، سوشها) و از تیره ٔ سولاناسه است و قسمت قابل مصرف آن س...
نامه سیاه . [ م َ / م ِ] (ص مرکب ) کسی که نامه ٔ اعمال وی سیاه و تیره باشد. (ناظم الاطباء). گنهکار. بدکار. بدعمل : نی چو حاکم اوست گرد او ...