اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سیران

نویسه گردانی: SYRʼN
سیران . [ س َ ] (ع مص ) سیر کردن . (غیاث ) (آنندراج ). سیر. گردش برای تفرج . (ناظم الاطباء) :
امتناع پیل از سیران بیت
با جد آن پیلبان و بانگ هیت .

مولوی .


چونکه نگذارد سگ آن بانگ سقم
من مهم سیران خود را کی هلم .

مولوی .


خانه ای را کش دریچه ست آن طرف
دارد از سیران یوسف این شرف .

مولوی .


گُه بود افتاده در ره یا حشیش
لایق سیران گاوی یا خریش .

مولوی .


|| رفتار نمودن . (غیاث ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
سیران . (ع اِ) ج ِ سور. (دهار) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). باروها.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کانی سیران . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در 15هزارگزی شمال خاوری بوکان و 6هزارگزی شوسه ٔ بوکان به...
ثیران . (ع اِ) ج ِ ثَور. گاوان . گاوان نر.
صیران . (ع اِ)ج ِ صَور. خرمابنان ریزه . رجوع به صور شود. || ج ِ صِوار. گله ٔ ماده گاوان . رجوع به صوار شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.