سیف
نویسه گردانی:
SYF
سیف . [ س َ ] (ع مص ) شمشیر زدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). بشمشیر کسی را زدن . (آنندراج ) : به آداب سیف و سنان مرتاض گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || شکافته شدن . (از منتهی الارب ): سافت یده ؛ شکافته شد دست او و ریشه گرفت گرداگرد ناخن او. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || (اِ) شمشیر. ج ، سیاف ، سیوف . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) : السیف و الرمح و النشاب و الوتر. (تاریخ بیهقی ).
- سیف دالق ؛ شمشیر که در نیام نایستد. (مهذب الاسماء).
- سیف ذرب ؛ شمشیر بران . (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
مولانا سِیفُالدّین ابوالمَحامِد محمّد فَرغانی از شعرا و مشایخ ایرانی قرن هفتم و هشتم هجری بود، وی اصلاً از فرغانهی ماوراءالنهر بود که در دورهٔ سلطهٔ...
سیف ذویزن . [ س َ ف ِ ی َ زَ ] (اِخ ) رجوع به سیف بن ذی یزن شود : کو جریر و کو فرزدق کو زهیر و کو لبیدرؤبه و عجاج و دیک الجن و سیف ذویزن .م...
سیف ذی یزن . [ س َ ف ِ ی َ زَ ] (اِخ ) رجوع به سیف بن ذی یزن شود.
سیف الاسلام . [ س َ فُل ْ اِ ] (اِخ )ظهیرالدین طغتگین مؤسس اتابکان دمشق (آل بوری ). جلوس 497 هَ . ق . وی از جمله ٔ رؤسای لشکری سلجوقیان بو...
اصرم بن سیف . [ اَ رَ م ِ ن ِ س َ ] (اِخ ) صاحب تاریخ سیستان ذیل عنوان نشستن عمرو لیث به امیری ، آرد: ابوطلحه منصوربن [ مسلم و ] محمدبن ز...
سیف اسفرنگی . [ س َ ف ِ اِ ف َ رَ ] (اِخ ) مولانا سیف الدین الاعرج از اهل اسفرنگ ماوراءالنهر بود و بهمین سبب او را سیف اسفرنگی یا سیف اسفرنگ...
سیف الدین رود. [ س َ فُدْ دی ] (اِخ ) دهی است جزء بخش سراسکند شهرستان تبریز. دارای 559 تن سکنه . آب آن از چشمه و رود تأمین می شود. محصول ...
سیف الدین کوه . [ س َ فُدْ دی ] (اِخ ) دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز. دارای 444 تن سکنه . آب آن از چشمه و رود. محصول آنجا غلات و حب...
عباس آباد سیف . [ ع َب ْ با دِ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش خرقان شهرستان ساوه . 20 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
چقا سیف الدین . [ چ َ س َ فُدْ دی ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجردکه در 18 هزارگزی شمال الیگودرز، کنار راه مالر...