اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سیف

نویسه گردانی: SYF
سیف . [ س َ ] (ع مص ) شمشیر زدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). بشمشیر کسی را زدن . (آنندراج ) : به آداب سیف و سنان مرتاض گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || شکافته شدن . (از منتهی الارب ): سافت یده ؛ شکافته شد دست او و ریشه گرفت گرداگرد ناخن او. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || (اِ) شمشیر. ج ، سیاف ، سیوف . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) : السیف و الرمح و النشاب و الوتر. (تاریخ بیهقی ).
- سیف دالق ؛ شمشیر که در نیام نایستد. (مهذب الاسماء).
- سیف ذرب ؛ شمشیر بران . (مهذب الاسماء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عباس آباد سیف الدینی . [ ع َب ْ با دِ س َ فُدْ دی ] (اِخ ) دهی است از دهستان عزیزآباد بخش فهرج شهرستان بم . واقع در 13هزارگزی جنوب باختری فه...
صیف . [ ص َ ] (ع اِ) تابستان . گرما یا ایام بعد ربیع. ج ، اَصیاف . (منتهی الارب ). تابستان . (دهار). موسم تابستان بمعنی ایام گرما. (غیاث اللغا...
صیف . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ صیفة. (منتهی الارب ). رجوع بدان کلمه شود.
صیف . [ ص َی ْ ی ِ ] (ع اِ) و به تخفیف یا، نیز باران تابستان یا باران بعد ربیع. (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.