سیف الدین
نویسه گردانی:
SYF ʼLDYN
سیف الدین . [ س َ فُدْ دی ] (اِخ ) ابن عزالدین حسین سوری از پادشاهان غور که در غور و غزنین از 543 - 544 هَ . ق . حکومت کرد. و بهرامشاه او را بسال 544 کشت . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
سیف الدین . [ س َ فُدْ دی ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بوکان بخش بوکان شهرستان مهاباد. دارای 237 تن سکنه . آب آن از سیمین رود. محصول...
سیف الدین . [ س َ فُدْ دی ] (اِخ ) ابوبکر عادل سومین از سلسله ٔ ایوبیان مصر برادر سلطان سلاح الدین ایوبی او در 592 هَ . ق . جای نورالدین علی ...
سیف الدین . [ س َ فُدْ دی ] (اِخ ) احمد تفتازانی . رجوع به تفتازانی و احمد شود.
سیف الدین رود. [ س َ فُدْ دی ] (اِخ ) دهی است جزء بخش سراسکند شهرستان تبریز. دارای 559 تن سکنه . آب آن از چشمه و رود تأمین می شود. محصول ...
سیف الدین کوه . [ س َ فُدْ دی ] (اِخ ) دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز. دارای 444 تن سکنه . آب آن از چشمه و رود. محصول آنجا غلات و حب...
چقا سیف الدین . [ چ َ س َ فُدْ دی ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجردکه در 18 هزارگزی شمال الیگودرز، کنار راه مالر...
حاجی سیف الدین . [ س َ فُدْ دی ] (اِخ ) (امیر...) یکی از امراء زمان امیر تیمور. وفات 804 هَ . ق . به نیشابور. صاحب حبیب السیر گوید: «امیر تیمور ...
غازی سیف الدین . [ س َ فُدْ دی ] (اِخ )رجوع به غازی بن عمادالدین و غازی بن قطب الدین شود.
سیف الدین الآمدی . [ س َ فُدْ دی نِل ْ آ م ِ ] (اِخ ) ابوالحسن . علی بن محمدبن سالم التغلبی آمدی . مردی که در اصول بحث زیاد کرده . اصل وی ...
سیف الدین باخرزی . [ س َ فُدْ دی ن ِ خ َ ] (اِخ ) رجوع به باخرزی سیف الدین شود.