گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سیک نویسه گردانی: SYK سیک . [ س ِ ی َ ](عدد کسری ، اِ مرکب ) ثلث . یک سوم . سه یک : کبک چون طالب علم است و در این نیست شکی مسأله خواند تا بگذرد از شب سیکی . منوچهری .و باید که در شب و روز هشت ساعت بیش نخسبید که این سیک بیست وچهار ساعت باشد. (کیمیای سعادت ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی سیک سیک . (اِ) زردی و علتی باشدکه بر روی غله زار نشیند. (برهان ). همان سواک مرقوم ،یعنی زردی کشت . (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ). یرقان . زردی که ... سیک سیک . (ترکی ، اِ) آلت تناسل . (برهان ) (جهانگیری ). اسم قضیب حیوانات است . (فهرست مخزن الادویه ). سیک سیک . (اِخ ) قومی از هندوان دارای مذهب وشنو شعبه ای از دین بودایی است . (از فرهنگ فارسی معین ). سیک مردم آباده به گوشه حیاط یا گوشه اتاق می گویند سیک اتاق بنابرین سیک بمعنای گوشه می باشد . سیک کنج صیک صیک . [ ص َ ] (ع مص ) بوی خوش گرفتن جامه و اندام . (منتهی الارب ). صئک صئک . [ ص َ ءِ ] (ع ص ) مرد سخت و درشت و توانا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود