اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شاش

نویسه گردانی: ŠAŠ
شاش . (اِخ ) (نهرالشاش ) آب شاش . رود چاچ . جیحون . سیر دریا. اسم متداول رود بزرگ جگسارتس که اعراب سیحون مینامیدند و شهر مهم چاچ در حوالی آن واقع بود. رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ص 462 و 506 شود. حمداﷲ مستوفی درباره ٔ آن آورده است . آب شاش بماوراء النهر از جبال جدغل بر میخیزد. و به آب خوشاب و نهر اوش پیوسته به فرغانه و اوزگند و مارغنان رسد و ولایات بسیار را سقی کرده در بحیره ٔ خوارزم ریزد. طولش چهل فرسنگ بود. (نزهة القلوب مقاله ٔ سوم ص 217).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
شاش . (اِ) معروف است و به عربی بول گویند. (برهان قاطع). اسم فارسی بول است که کمیز نیز نامند.(فهرست مخزن الادویه ). بول و کمیز. شاشیدن م...
شاش . (ص ) شریر. بدذات . (ناظم الاطباء). ۞ || مخالف . واژگونه . (ناظم الاطباء). ۞
شاش .(ع اِ) عمامه . (دیوان البسه ٔ مولانا نظام قاری ، فرهنگ دیوان ص 201). دستار. (منتخب اللغات ) : از گلفتنت عقد نیاید بشماری تا بسته ٔ پیچ و...
شاش . (اِخ ) نام قریه ای است به ری و منسوبین بدان اندکند. (معجم البلدان ).
شاش . (اِخ ) نام شهری به ماوراءالنهر. (صحاح الفرس ). شهری است به ماوراءالنهر که چاچ نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). نام شهری است و مشهور به چا...
شاش زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) شاشیدن . خاصه شاشیدن موش و گربه به چیزی . || شاشه زدن . ترشح و لعاب زدن : نشست و سخن را همی خاش زدزآب ...
شاش کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شاشیدن . رجوع به شاشیدن شود.
شاش کوچک . [ ش ِ چ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تداول عامه بول و ادرار و کمیز را گویند. مقابل شاش بزرگ رجوع به شاش بزرگ شود.
شاش بزرگ . [ ش ِ ب ُ زُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تداول عامه خاصه کودکان غایط و مدفوع انسان . مقابل شاش کوچک که ادرار است .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.