اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شاک

نویسه گردانی: ŠAK
شاک . (اِ) سینه بند زنان را گویند و آن پارچه ای باشد چهارگوشه که پستانهای خود را بدان بندند. (برهان قاطع). سینه بند زنان را گویند و آن را شاماک و شاماکچه و شاماخکه نیز گویند. (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا). شماخچه . (شرفنامه ٔ منیری ). || جامه ٔ کوچک که کودکان و یا مردان در وقت کار پوشند. (از فرهنگ سروری ). رجوع به شاماک شود. || بز نر را نامند و آن را تکه خوانند بر وزن مکه . (برهان قاطع). بز نر. (سروری ). رشیدی گفته بمعنی بز پیر است . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و شایدپیر مصحف نر باشد. تَیس . (منتهی الارب ) :
میش و بره و بخته و شاک و چپش تو
بگرفت بیابان ز درازا و ز پهنا.

سوزنی .


چو گرگ گرسنه اندرفتد میان رمه
چه میش و چه بره دندانش را چه بخته چه شاک .

سوزنی .


|| (ص ) خوار و مستمند. (ناظم الاطباء). || مجرم و گناهکار. (ناظم الاطباء). اما این دو معنی مخصوص به این فرهنگ است . || (اِ) شاخ و شاخه . || نهال . (ناظم الاطباء از اشتنگاس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
شاک . [ شاک ک ] (ع ص ) ۞ گمان کننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شک کننده و گمان برنده . (غیاث اللغات ). مرتاب . نقیض متیقن . مریب . گمان...
شاک . [ ک َ ] (هندی ، اِ) طبق روایت بشن پران نام درختی باشد. (ماللهند بیرونی ص 117).
شاک . (پسوند) ظاهراً بصورت مزید مؤخری در کلمه ٔ چمشاک آمده است و یا آنکه چمشاک صورتی از چمشک ، مبدل چشمک است .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.