شان . (از ع ، اِ) مأخوذ از شأن عربی . بجای باره استعمال شود چنانگه گویند: این در شان آن منزل است . (ازشرفنامه ٔ منیری ). گاهی بجای لفظ حق هم گفته میشود چنانکه گویند این آیه در شان او نازل شده است یعنی درحق او. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (از مؤید الفضلاء) (آنندراج ). حق و باره . (فرهنگ نظام )
: ای آنکه در صحیفه ٔ حسن آیتی شدی
گویی کز ایزد آمده در شان کیستی .
خاقانی .
بخدائی که فرستاداز عرش
آیت عاطفه در شان اسد.
خاقانی .
خوش است این داستان در شان بیمار
که شب باشد هلاک جان بیمار.
نظامی .
از خدا آمده ای آیت رحمت بر خلق
وان کدام آیت لطف است که در شان تو نیست .
سعدی .
خدایگان سلاطین امیر شیخ اویس
که مردمی و کرم آیتی است در شانش .
سلمان (از شرفنامه ٔ منیری ).
جهانیان همه حلوای عید می جستند
ز لعل او که عسل آیتی است در شانش .
سلمان (از شرفنامه ٔ منیری ).
|| رسم و قاعده ٔ کار
: جهان را چنین است آیین و شان
همیشه بما راز دارد نهان .
فردوسی .
جهان را چنین است آیین و شان
یکی روز شادی و دیگر غمان .
فردوسی .
|| قدر و مرتبه و شکوه . (آنندراج ). رتبه . (فرهنگ جهانگیری ). قدر و مرتبه . (فرهنگ نظام )
: باز بنشست بصدر اندر با جاه و جلال
باز زد تکیه بگاه اندر با عزت و شان .
فرخی .
و هر روز او را شانیست غیر شان سابق و لاحق . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
310).
بودآنجا که ذکر خامل ذکر
همه آیات شان تو مشهور.
انوری (از شرفنامه ٔ منیری ).
و رجوع به شأن شود.
- عظیم الشان ؛ عظیم الشأن . بزرگ پایگاه
: در آن دودمان عظیم الشان مصیبتی در غایت صعوبت اتفاق افتاد. (حبیب السیر چ تهران ص
323 ج
3 جزو
4). || در اصطلاح عرفا، صور عالم است در مرتبت تعین اول . (کشاف ). رجوع به عظیم الشأن و شأن شود.