 
        
            شبان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ŠBAN 
    
							
    
								
        شبان . [ ش َب ْ با ] (ع  ص )شبانی . اشبانی . مرد که  سرخ روی  و گلگون سبلت  باشد. (از متن اللغة). رجوع  به  شُبّان  و رجوع  به  شبانی  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        شبان . [ ش ُ / ش َ ] (اِ) چوپان  را گویند که  چراننده  و محافظت کننده ٔ گوسفند باشد و او را به  عربی  راعی  خوانند. (برهان  قاطع). رشیدی  در فرهنگ  و ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شبان . [ ش َ ] (اِ) ج ِ شب . که  شبها باشد، لیکن  برخلاف  قیاس . (برهان  قاطع) : همان  دیدبان  دار و هم  پاسبان نگهدار لشکر به  روز و شبان . فردوسی .ه...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شبان . [ ش َ ] (اِ) شب پره  را گویند و آن  را مرغ  عیسی  هم  خوانند. (برهان  قاطع). خفاش . شب پره . (ناظم  الاطباء). به  فارسی  اسم  خفاش  است . (فهرس...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شبان . [ ش َ ] (اِ) نام  درختی  است  خاردار که  آن  را شبهان  و در یونانی  فالینورس  و در سریانی  ساباهی  یا سباباهی  خوانند. (از مفردات  ابن  البیطار...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شبان . [ ش ُب ْ با ](ع  اِ) ج ِ شاب . به  معنی  جوان . (از دهار). رجوع  به  شاب  و شباب  شود.  ||  (ص ) به  معنی  شبانی  که  مرد سرخ روی  و میگون سبلت...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شبان . [ ش َ ] (اِخ ) نام  ستاره ای  است  بر پای  قیفاوس . (مقدمه ٔ التفهیم ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شبان . [ ش َ ] (اِخ ) نام  یکی  از طوایف  پشت کوه  از ایلات  کرد ایران . (یادداشت  مؤلف ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بی شبان . [ ش َ ] (ص  مرکب ) (از: بی  + شبان ) بی چوپان . بدون  نگهبان  گله . بی  پاسبان  رمه  : مرو از پس  این  رمه ٔ بی شبان ز هرهایهایی  چو اشتر مر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        نیم شبان . [ ش َ ] (اِ مرکب ،ق  مرکب ) نیم شب . هنگام  نیم شب . در دل  شب  : آسمان  از ستاره  نیم شبان به  چه  ماند به  پشت  سنگی سار. کسائی .حاکم  در...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        « شیخ شبان » ؛ نام روستایی از توابع بخش بن شهرستان شهرکرد در استان چهارمحال و بختیاری است که در فاصله 39 کیلومتری شمال غربی مرکز استان ( شهرکرد ) و در...