شبر
نویسه گردانی:
ŠBR
شبر. [ ش َ ب َ ] (ع اِ) به سکون «با» مصدر است و با حرکت «باء» اسم است و بعضی برآنند که شَبر و شَبَر به یک معنی اند چون : قَدر و قَدَر. (از تاج العروس ). بخشش و خیر. (شرح قاموس ). عطیه . خیر و نیکویی . (منتهی الارب ). عطیه و خیر. (از اقرب الموارد). || اجسام و قوای انسانی . (شرح قاموس ) (تاج العروس ). اجسام و قوا. (منتهی الارب ). اجسام و بعضی قوا را گفته اند. (از اقرب الموارد). || چیزی است از عطیه و خیر و حسنة و صدقه که نصاری یکدیگر را میفرستند مانند قربانی یا قربانی بعینه . (شرح قاموس ). آنچه بدان تقرب خدا جویند. (از تاج العروس ). آنچه ترسایان یکی مر دیگری را فرستد و فراگیرد مانند قربان یا همان قربان است . (منتهی الارب ). عطیه ای که نصاری یکدیگر را دهند و بدان تقرب می جویند. (از اقرب الموارد). || (اِخ ) انجیل . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شبر. [ ش َ ] (ع مص ) پیمودن جامه به وجب . (از قاموس ). به دست پیمودن جامه . (منتهی الارب ). مأخوذ از شِبر به معنی وجب است همانطور که ذرع...
شبر. [ ش َ ] (ع اِ) حق نکاح از قبیل مهر. (شرح قاموس ). حق نکاح و دست پیمان . (منتهی الارب ). حق نکاح . (لسان العرب ). مهر. (از اقرب الموارد...
شبر. [ ش َ ب َ ] (اِ) شعله ٔ آتش را گویند. (برهان ).
شبر. [ ش ِ ] (اِخ ) نام شمربن ذی الجوشن است لعنةاﷲ علیه . (برهان ). مصحف شمر است .
شبر. [ ش َ ب َ ] (ع مص ) تکبر کردن . (از اقرب الموارد). شبر شبراً؛ فیرید ۞ و تکبر کرد. (منتهی الارب ).
شبر. [ ش ِ ] (ع اِ) وجب . بدست . مابین أعلای ابهام و أعلای خنصر. اسم مذکر است . ج ، أشبار. (شرح قاموس ). یک بدست و آن مابین سر ابهام و ...
شبر. [ ش َب ْ ب َ ] (اِخ ) مؤلف تاج العروس نویسد: شبر بر وزن بَقَّم و شبیر بر وزن قُمَیر یا قَمیر و مشبر بر وزن مُحَدِّث نام پسران هارون نب...
شبر. [ ش ُ ب َ ] (معرب ، اِ) لاتینی آن سوبر ۞ . به معنی چوب پنبه است . (از دزی ج 1 ص 719).
شبر. [ ش َ ب َ ] (ع مص ) دست و پا تکان دادن هنگام سخن گفتن . (از دزی ج 1 ص 719).
شبر. [ ش َ ب َ ] (ع اِ) نزدابریشم بافان به معنی تیغه ٔ مربعشکل کوچکی است سوراخ سوراخ و از آن سوراخها نخها میگذرد و با آن نوار پهنی را می با...