شرفة
نویسه گردانی:
ŠRF
شرفة. [ ش ُ ف َ ] (ع اِ) کنگره ٔ قصر. ج ، شُرَف . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کنگر. (زمخشری ). کنگره . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (دهار) (آنندراج ) (زمخشری ). زیف . دندانه . (یادداشت مؤلف ). کنگره ٔ عمارت . (از غیاث اللغات ). در عربی مطلق کنگره را گویند، خواه کنگره ٔ قلعه باشد و خواه کنگره ٔ بام و دیوار و خانه و غیره . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). || بزرگی و فضل و فزونی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || شرفةالمال ؛ گزیده ترین مال . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). مال نیکو. (دهار). گزیده ترین مال . (آنندراج ). || آنجای از بالای مناره که مؤذن در آنجا ایستاده اذان می گوید. (از ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
شرفه . [ ش َ / ش ِ ف َ / ف ِ ] (اِ) شرفنگ . هر آواز آهسته . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ) (از غیاث اللغات ). شرفاک . (از جهانگیری ) : از شرف...
شرفه . [ ش َ رَ / ش ُ ف َ / ف ِ ] (ع اِ) کنگره ٔ قلعه . (از ناظم الاطباء). هریک از مثلثها یا مربعهایی که نزدیک بهم در بالای قصر یا دیوار گرد ق...
شرفه . [ ش َ ف َ ] (اِخ ) طایفه ای از قبیله ٔ بنی طرف از قبایل عرب خوزستان . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 92).
شرفه . [ ش َ ف َ ] (اِخ ) قصبه ای از دهستان بخش هویزه ٔ شهرستان دشت میشان . سکنه ٔ آن 2500 تن و محصول آنجا غلات است . آب آن از رودخانه ٔ کر...
شرفه ا. [ ش َرْ رَ ف َ هُل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) یا شرفها اﷲ؛ خداوند شرف و بزرگواری دهاد او را: مکه ، شرفها اﷲ. (یادداشت مؤلف ).