 
        
            شعر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ŠʽR
    
							
    
								
        شعر. [ ش َ ع ِ ] (ع  ص ) مرد بسیار درازموی اندام . (منتهی  الارب ) (از ناظم  الاطباء) (آنندراج ). آنکه  موی  بلند و بسیار دارد. (از اقرب  الموارد).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        شعر. [ ش َ ع َ ] (ع  مص ) شَعر. موی  را داخل  موزه  کردن . (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء). رجوع  به  شَعر شود.  ||  دانستن و دریافتن .  ||  شعر گفتن ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شعر. [ ش َ ع َ ] (ع  اِ) شَعر. موی . ج ، اَشعار، شُعور، شِعار. (ناظم  الاطباء). بمعانی  شَعر است . (منتهی  الارب ). لغتی  است  در شَعر. (از اقرب  المو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شعر. [ ش َ] (ع  اِ) موی  خواه  موی  انسان  باشد و یا دیگر حیوانات  سوای  شتر و گوسپند. ج ، اَشعار، شُعور، شِعار. (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء). موی ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شعر.[ ش ِ ] (ع  اِ) علم . (از اقرب  الموارد) (ناظم  الاطباء). دانش . فقه . فهم . درک . ادراک . وقوف . (یادداشت  مؤلف ). دانایی . (نصاب  الصبیان ).  |...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شعر. [ ش ِ ] (ع  مص ) شَعْر. (از اقرب  الموارد) (ناظم الاطباء). شعر نیکو گفتن . (منتهی  الارب ). شعر گفتن  هرچه  باشد. (آنندراج ). و رجوع  به  شَعْر ش...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شعر. [ ش ُ / ش َ ] (ع  اِ) گیاه . (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء) (آنندراج ). رجوع  به  شَعْر شود.  ||  درخت . (ناظم  الاطباء). درخت  هرچه  باشد. (منت...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شعر. [ ش ُ ] (ع  مص ) شَعْر. (ناظم  الاطباء). شعر نیکو گفتن . (از اقرب  الموارد). رجوع  به  شَعْر شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شعر. [ ش ُ ع ُ ] (ع  اِ) ج ِ شِعار. (از اقرب  الموارد) (ناظم  الاطباء). رجوع  به  شعار شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شَعر shaar: (مو، گیسو) این واژه عربی است و در پارسی کاربردی ندارد. شِعر shear: گفتاری ادبی کوتاه یا بلند و آهنگین که با به کار گیری آرایه های ادبی و ت...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شعر می دانید چیست؟
شعر هم نوعی بهار زنـدگیست
عالمی از واژه ها در  باغ دل پروردن است.
شعر تقسیم سطور نثر نیست
باید اندر شعر زیست
.
موسیقی در نظم ...