اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شقا

نویسه گردانی: ŠQA
شقا. [ ش َ ] (از ع ، اِمص ) شقاء. سختی و تنگی و بدبختی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). شقاء. سختی . شدت . عسرت . عسر. شقاوت . شقوه . (یادداشت مؤلف ) :
مخالف راشقا بادی موافق را بقا بادی
معین مؤمنان بادی امید اولیا بادی .

فرخی .


الا رفیقا تا کی مرا شقا و عنا
گهی مرا غم یغما گهی بلای یلاق .

زینبی .


اینکه تو داری سوی من نیست دین
مایه ٔ نادانی و کفر و شقاست .

ناصرخسرو.


اورا بدان که دیو جسد را مطیع گشت
حکمت سفه شده ست و سعادت شقا شده ست .

ناصرخسرو.


کوهیست به یمگان که نبینند گروهی
کز چشم حقیقت سپس ِ سترشقایند.

ناصرخسرو.


نه خاکی که بیرون نیاری ودیعت
اگر سیم مزد از شقایی نیابی .

خاقانی .


چون شدی اول سیه اندر بقا
دور بودی از نفاق و از شقا.

مولوی .


- ارباب شقا ؛ مردمان بدبخت و مستمند و بیچاره و گستاخ و بی ادب . (ناظم الاطباء).
|| (ص )بدبخت شده . (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شقا. [ ش َ ] (اِ) شغا. شگا. (یادداشت مؤلف ). شغاه . ترکش و تیردان . (ناظم الاطباء). به معنی تیردان است یعنی جایی که تیر در آن گذارند، و آن...
شقا. [ ش َ ](از ع ، مص ) شقاء. بدبخت شدن . (ناظم الاطباء) (دهار) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به شقاء شود.
شقا. [ ش َ ] (از ع ، اِمص ) شقاء. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شقاء در معنی اسمی شود.
شقا. [ ش ِ ] (ع اِ) شانه . (مهذب الاسماء). در متون دیگر دیده نشد.
شقا. [ ش ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔشهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 137 تن . آب از قنات است . محصول عمده غلات است . (از فر...
شقا. [ ش ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد.سکنه ٔ آن 399 تن . آب از قنات است . محصول عمده غلات . راه ماشین رو دارد. ...
شقاء. [ ش َ ] (ع مص ) شقا. بدبخت شدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (دهار) (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). مصدر به معنی شقاوة [ ش َ / ش ِ وَ ]....
شقاء. [ ش َ ] (ع اِمص ) شقا. بدبختی . (از ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (دهار) (منتهی الارب ). نقیض سعادت . (از اقرب الموارد).- شقاء اصغر ؛ (اصط...
شقاء. [ ش َق ْ قا ] (ع ص ) مؤنث اَشَق ّ. (منتهی الارب ). مؤنث اَشَق ّ. مادیان دراز و گشاده دست و پا. ج ، شُق ّ. (از اقرب الموارد) (ناظم الا...
شقع. [ ش َ ] (ع مص ) به دهان برداشتن آب و خوردن از آوند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || به چشم کردن کسی را: شقع فلا...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.