گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شقر نویسه گردانی: ŠQR شقر. [ ش ِ ] (اِخ ) ۞ شقرا. نام رودی به اسپانیا که شهر لارده ۞ بر ساحل آن است . (دمشقی ) (یادداشت مؤلف ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی شقر شقر. [ ش َ ] (ع اِ) کار مهم و دلچسب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || مقصود. ج ، شُقور. (از منتهی الارب ) (از آ... شقر شقر. [ ش ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شَقْراء و اَشْقَر. (ناظم الاطباء). رجوع به اشقر و شقراء شود. شقر شقر. [ ش َ ق َ ] (ع مص ) سرخ و سپید شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شقر شقر.[ ش َ ق ِ ] (ع اِ) لاله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لاله و شقایق . ج ، شُقْران ، شُقّار، شُقاری ̍، شَقاری ̍. (از ناظم الاطباء). شقایق است . (... شقر شقر. [ ش ُ ق َ ] (ع اِ) خروس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || دروغ . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج... شقر شقر. [ ش َ ] (اِخ ) جزیره ای است به اندلس .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). نام جزیره ای است در مشرق اندلس که از باصفاترین نقا... وادی شقر وادی شقر. [ ش َ ق َ ] (اِخ ) ۞ رودی است در اندلس نزدیک شهر قونکه ۞ . (از الحلل السندسیة ج 2 ص 48 و 261). جزیره ٔ شقر جزیره ٔ شقر. [ ج َ رَ ی ِ ش َ ] (اِخ ) از جزایر اندلس .رجوع به الحلل السندسیة ج 2 ص 147 و ج 1 ص 109، 110، 115 و 206 و فهرست ترجمه ٔ مقدمه ٔ اب... شغر شغر. [ ش َ ] (ع اِمص ) پای برداشتن سگ تا بمیزد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازآنندراج ) (از تاج المصادر بیهقی ). یک پا برداشتن سگ باشد بجه... شغر شغر. [ ش َ ] (ع اِمص ) دوری . || گشادگی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جدایی . || تقسیم . (ناظم الاطباء). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود