 
        
            شلک 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ŠLK 
    
							
    
								
        شلک . [ ش ِ ] (اِ)گل  سیاه  تیره  چسبنده  که  چون  پای  در آن  بند شود بدشواری  برآید. (از فرهنگ  اوبهی ) (ناظم  الاطباء) (برهان ) (از فرهنگ  جهانگیری ). گل  بود سیاه  دوسنده  و گیرنده . (لغت  فرس  اسدی ). گل  تیره ٔ سیاه  را گویند که  چسبنده  باشد. شل  و گل  مرادف  یکدیگرند و در فارسی  شل  را مضموم نیز استعمال  کنند و آن  گلی  است  سخت  نگردیده  و شل  است ، یعنی  نرم  است  و سست  است . (انجمن آرا) (آنندراج ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        شلک . [ ش َ ] (اِ) زلو. علق . (ناظم الاطباء). زالو. (یادداشت  مؤلف ). زالو را گویند که  از عضو خون  بمکد. (آنندراج ) (انجمن آرا) (از برهان ). شلوک . ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شلک . [ ش َ ل َ ] (اِ) درخت  جوان .  ||  شلیک  و درکردن  توپ . (ناظم  الاطباء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شلک .[ ش ِل ْ ل َ ] (اِ) آواز چند بندوق  که  یکبارگی  سر دهند و این  ترکی  است . (آنندراج ) (از غیاث ) : شلک  رعد شد و برق  در آتش بازی   ۞  است سایه ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
        
            
										
                
                
                    
											
                        شُ ل شُ ل َک. نوعی نان به گویش کازرونی(ع.ش)