شلک
نویسه گردانی:
ŠLK
شلک . [ ش ِ ] (اِ)گل سیاه تیره چسبنده که چون پای در آن بند شود بدشواری برآید. (از فرهنگ اوبهی ) (ناظم الاطباء) (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). گل بود سیاه دوسنده و گیرنده . (لغت فرس اسدی ). گل تیره ٔ سیاه را گویند که چسبنده باشد. شل و گل مرادف یکدیگرند و در فارسی شل را مضموم نیز استعمال کنند و آن گلی است سخت نگردیده و شل است ، یعنی نرم است و سست است . (انجمن آرا) (آنندراج ).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
شلک . [ ش َ ] (اِ) زلو. علق . (ناظم الاطباء). زالو. (یادداشت مؤلف ). زالو را گویند که از عضو خون بمکد. (آنندراج ) (انجمن آرا) (از برهان ). شلوک . ...
شلک . [ ش َ ل َ ] (اِ) درخت جوان . || شلیک و درکردن توپ . (ناظم الاطباء).
شلک .[ ش ِل ْ ل َ ] (اِ) آواز چند بندوق که یکبارگی سر دهند و این ترکی است . (آنندراج ) (از غیاث ) : شلک رعد شد و برق در آتش بازی ۞ است سایه ...
شُ ل شُ ل َک. نوعی نان به گویش کازرونی(ع.ش)