اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شمت

نویسه گردانی: ŠMT
شمت . [ ش َم ْ م َ ] (ع اِ) شمة. شمه . (یادداشت مؤلف ). پاره ای و جزیی و بخشی از چیزی : چند نکت دیگر بود. ... و من شمتی از آن شنوده بودم بدان وقت که به نشابور بودم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 104). اکنون شمتی از محاسن عدل که پادشاهان را ثمین تر حلیتی و نفیس تر موهبتی است یاد کرده شود. (کلیله و دمنه ). || شم . بوی . عطر :
شمت حزمش اگر باد برد تحفه به ابر
در شود درشکم ابر هوا قطر مطر.

سنایی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
شمط. [ ش َ م َ ] (اِ) شمد. (یادداشت مؤلف ). نهالی منقش . (لغتنامه ٔ دیوان نظام قاری ) : به کتان و شمط برافرازیم علم از بام این کبود حصار. نظا...
شمط. [ ش َ ] (ع مص ) درآمیختن چیزی را به چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پر کردن آوند را. (ازناظم ...
شمط. [ ش َم ْ / ش ِم ْ / ش َ م َ ] (ع اِ) توابل و دیگ افزار را گویند: قدر تسع شاة بشمطها؛ یعنی وسعت یک گوسفند با دیگ افزار دارد. (منتهی الارب ) (...
شمط. [ ش ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اشمط و شمطاء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به اشمط و شمطاء شود.
شمط. [ ش َ م َ ] (ع اِ) سپیدی موی به سیاهی درآمیخته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
شمط. [ ش َ م َ ] (ع مص ) سپید سیاه موی شدن مرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.