اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شمع

نویسه گردانی: ŠMʽ
شمع. [ ش َ ] (ع مص ) بازی و مزاح کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بازی کردن . (از تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || پریشان و متفرق شدن چیزی . || ترک دادن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
شمع فروختن . [ ش َف ُ ت َ ] (مص مرکب ) کار فروش شمع. شمعفروشی . || مخفف شمع افروختن . شمع روشن کردن : بفرمود تا شمع بفروختندبه هر سوی ایوان ...
شمع نشاندن . [ ش َ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) شمع گذاشتن . شمع نهادن . (از آنندراج ). قرار دادن شمع در جایی سوختن را : چون شمعبه هر جا که نشانند نشینم...
شمع افروختن . [ ش َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) شمع برافروختن . شمع روشن کردن . شمع سوختن .(یادداشت مؤلف ) : بسیار شمع و مشعل افروختند تا عروس را ببرند...
شمع برافروختن . [ ش َ ب َاَ ت َ ] (مص مرکب ) شمع برفروختن . شمع روشن کردن . سوزاندن شمع روشنایی را. (یادداشت مؤلف ) : هر آن شمعی که ایزد برفر...
شما. [ ش ُ ] (ضمیر) ضمیر جمع مخاطب . ضمیر شخصی منفصل دوم شخص جمع. انتم . کم . انتن . (یادداشت مؤلف ) : کدام است مرد از شما نام خواه که آید پدی...
شما. [ ش َ ] (ص )برهنه . عریان . || (اِ) قرصی از داروهای خوشبو که جهت خوشبو کردن منزل در روی آتش انداخته بخور دهند. شمامه . (ناظم الاطباء)...
شما. [ ش َ ] (ع اِ) شمع. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || موم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شماء. [ ش َم ْ ما ] (ع ص ) مؤنث اشم ، زن بلندبینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ...
جان شما. [ ن ِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یعنی سوگند بجان شما. (شرفنامه ٔ منیری ). این عبارت در جایی استعمال کنند که کسی چیزی را بکسی ب...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.