اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شمول

نویسه گردانی: ŠMWL
شمول . [ ش ُ ] (ع مص ) سوی دست چپ برگشتن باد و وزیدن آن بسوی کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || برچیدن از درخت خرما آنچه بر درخت بود. (منتهی الارب ). || همه را فرارسیدن . (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). همه رافراگرفتن . احاطه کردن . (فرهنگ فارسی معین ). (از اقرب الموارد). فراگرفتن چیزی را و محیط شدن بر چیزی . (آنندراج ) (غیاث ). شامل شدن . در بر گرفتن . (یادداشت مؤلف ) : با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات و شمول عدل حاصل است ، می بینیم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه ).
- شمول داشتن ؛ فروگرفتن . (زمخشری ) (یادداشت مؤلف ). شامل شدن . فراگرفتن . (یادداشت مؤلف ).
|| با باد شمال گردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). جستن از باد شمال . (المصادر زوزنی ). || در باد سرد نهادن می را تا سرد شود. || آرمیدن با زن . (از منتهی الارب ). || به چادر پوشیدن . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || قبول کردن شتر ماده بار گرفتن را و آبستن شدن . || پوشیدن شتران کسی شتران دیگری را و درآمدن در گله ٔ وی . (از منتهی الارب ). رجوع به شمل شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
شمول . [ ش َ ] (ع اِ) نامی است می را. (مهذب الاسماء). می سرد. (ناظم الاطباء). می ، بدان جهت که درمی گیرد مردم را به بوی یا آنکه بلا و شد...
شمول . [ ش ُ ] (ع اِمص ) شراکت . (ناظم الاطباء).
شمول . [ ش َ ] (اِ) جمعیت و سامان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). جمعیت . (فرهنگ جهانگیری ) : نریمان بشد شاد گفتا بمول همه کارهای جهان شد...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.