شن
نویسه گردانی:
ŠN
شن . [ ش َن ن ] (ع اِ) مشک کهنه ٔ دریده . ج ، شِنان . (منتهی الارب ). مشک کهنه ٔ کوچک که آب در آن سردتر باشد از دیگر مشکها. (از اقرب الموارد). مشک کهن . (مهذب الاسماء). خیک کهنه . (برهان ). مشکیزه ٔ کهنه . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شن بوم . [ شِم ْ ] (اِ مرکب ) شنزار. ریگزار: زمینی شن بوم . (یادداشت مؤلف ).
شن زار. [ ش ِ ] (اِ مرکب ) رَمله . جداله . زمین پر از شن . ریگزار.- شن زار خان باکی قوم ؛ جائی در ساحل شرقی بحر خزر.- شن زار قزل قوم ؛ در مغرب...
شن بچه . [ شَم ْ ب َ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهمئی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . سکنه ٔ آن 100 تن . آب از چشمه و چاه . محصول آن غلات ، ...
شن شیلا. [ ش ِ ] (اِ) ۞ چن چیلا. چینچیلا. جانوری است که پوست آن گرانبهاست . و رجوع به چینچیلا شود.
سیاه شن . [ ش َ ] (اِمرکب ) گونه ای از درخت گوشوارک که در زیارت سیاه شن گویند. (جنگل شناسی ج 2 ص 276). رجوع به سفیدآل شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شن بردار. [ شِم ْ ب َ ] (نف مرکب ) بردارنده ٔ شن . حمل کننده ٔ شن و ماسه .
شن برداری . [ شِم ْ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل شن بردار. ماسه برداری .
پای در شن . [ دَ ش َ ] (اِ) ایوان سلطان و این لفظ هندی است اصطلاح شاهان دهلی . (غیاث اللغات ).