اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شهید

نویسه گردانی: ŠHYD
شهید. [ ش ُ هََ ] (اِخ ) زاهد عمربن سعیدبن شهید. امیر قلعه ای است ، و در نسخه ای امیر حمص . (منتهی الارب ). زاهد عمربن سعدبن شهید. (تاج العروس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
شهید اول . [ ش َ دِ اَوْ وَ ] (اِخ ) محمدبن مکی بن حامدبن احمد دمشقی نبطی عاملی جزینی ملقب به شمس الدین و مکنی به ابوعبداﷲ و معروف به شه...
شهید بلخی . [ ش َ ] (اِخ ) ابوالحسن شهیدبن حسین جهودانکی بلخی . شاعر و متکلم و حکیم قرن چهارم هجری (متوفی 325 هَ . ق .). او را با ابوبکر محم...
شهید ثالث . [ ش َ دِ ل ِ ] (اِخ ) این لقب به دو تن از علمای امامیه اطلاق شده ، مشهور بدین لقب بین متأخران حاج محمدتقی برغانی است و بعض...
شهید ثانی . [ ش َ دِ ] (اِخ ) زین الدین بن علی بن احمدبن محمدبن جمال الدین بن تقی الدین بن صالح . از بزرگان فقهای امامیه که در 911 هَ . ق . ...
شهیدحاکم . [ ش َ ک ِ ] (اِخ ) حاکم شهید، محمدبن محمدبن احمدبن عبداﷲبن عبدالمجیدبن اسماعیل بن الحاکم ملقب به ابوالفضل بلخی مروزی سلمی . وز...
امیر شهید. [ اَ رِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چند تن ازپادشاهان را بعد از اینکه کشته شده اند باین نام خوانده اند، ازجمله ابونصر احمدبن اس...
ابن شهید. [ اِ ن ُ ش َ ] (اِخ ) ابوعامر احمدبن عبدالملک . خطیب و شاعر بیعدیل اندلسی . وزیر ناصربن عبدالرحمن . در اداره ٔ امور ملک و سیاست کافی ....
شاه شهید. [ هَِ ش َ ] (اِخ ) شاه شهیدان . سیدالشهدا. لقبی است که روضه خوانها بحضرت حسین بن علی علیهماالسلام دهند. (یادداشت مؤلف ) : از نسل ...
شهید کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کسی را بدرجه ٔ شهادت فایز کردن . (ناظم الاطباء).
شهید گشتن . [ ش َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) شهید شدن : بختیار که عم او بود بر دست لشکر او شهید گشته بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 43).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.