صائق
نویسه گردانی:
ṢAʼQ
صائق . [ ءِ] (ع ص ) نعت فاعلی از صیق . چفسنده . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
سائغ. [ ءِ ](ع ص ) گوارنده . گوارا. خوش . خوش آیند. (دهار) (غیاث )(آنندراج ). عذب ، سیغ. که به گلو آسان شود. آسان به گلوشونده . (شرح قاموس ) : ...
صایغ. [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به صائغ شود.
صایغ. [ ی ِ ] (اِخ ) ابراهیم بن میمون . رجوع به صائغ ابراهیم بن میمون شود.
صایغ. [ ی ِ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبداﷲ مکنی به ابوحامد. رجوع صائغ احمدبن محمدبن عبداﷲ شود.
صایغ. [ ی ِ ] (اِخ ) حکیم شهاب الدین محمدبن علی صائغ. رجوع به صائغ حکیم شهاب الدین ... شود.
صایغ. [ ی ِ ] (اِخ ) سعیدبن حسان اندلسی . رجوع به صائغ سعیدبن حسان ... شود.
صایغ. [ ی ِ ] (اِخ ) محمدبن اسماعیل بن سالم مکنی به ابوجعفر. رجوع به صائغ ابوجعفر محمدبن اسماعیل ... شود.
سایق . [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به سائق شود.
سایغ. [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به سائغ شود.
ابن صائغ. [ اِ ن ُ ءِ ] (اِخ ) رجوع به ابن باجه شود.