گفتگو درباره واژه گزارش تخلف صائن نویسه گردانی: ṢAʼN صائن . [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صون . نگاه دارنده . ج ، صائنین ، صوان : گر نشنوده ست که کرار کیست ۞ روی بر آن صائن کرار کن .ناصرخسرو. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه واژه معنی صائن صائن . [ ءِ ] (اِخ ) ابن صدرالملک ، نجم الدین ابوبکر وزیر. وی روز یکشنبه ٔ ششم ربیعالاول 652 هَ .ق . پس از عزل تعین الملک (؟) ۞ به وزارت سل... صائن صائن . [ ءِ ] (اِخ ) رکن الدین هروی (مولانا...). در دانشمندی از علمای عصر ممتاز و به حضور طغاتیمورخان امام نماز بود، و بعد نجات از اعتراض تیم... صائن الدین صائن الدین . [ ءِ نُدْ دی ] (اِخ ) عبدالعزیزبن عبدالکریم جیلی . رجوع به عبدالعزیز... شود. صائن الدین صائن الدین . [ ءِ نُدْ دی ] (اِخ ) عبدالملک بن محمد بسبری ، از مردم بسبر، دهی به همدان . رجوع به عبدالملک ... شود. صائن الدین صائن الدین . [ ءِ نُدْ دی ] (اِخ ) مکی بن ریان بن شبه ، مکنی به ابی الحزم . رجوع به ابوالحزم مکی بن ریان شود. صائن الدین صائن الدین . [ ءِ نُدْ دی ] (اِخ ) یحیی بن سعدون قرطبی . رجوع به یحیی ... شود. صائن وزیر صائن وزیر. [ ءِ ن ِ وَ ] (اِخ ) نصرةالدین عادل ، ملقب به رکن الدین صائن . خوندمیر گوید: وی از اولاد ضیاءالملک محمدبن مودود بود. و ضیاءالملک د... صائن سمنانی صائن سمنانی . [ ءِ ن ِ س ِ ] (اِخ ) شمس الدین محمود(قاضی ...). وی در سلک ارکان دولت امیر پیرحسین چوپانی که روزی چند حاکم بود انتظام داشت ... صائن ملکشاه صائن ملکشاه . [ ءِ م َ ل ِ ] (اِخ ) پادشاه بخارا. در جهانگشای جوینی نام وی آمده است و مؤلف کتاب در ذکر احوال کورکوز گوید: ادکو تیموربا قومی... صائن اصفهانی صائن اصفهانی . [ ءِ ن ِ اِ ف َ ] (اِخ ) صاین الدین علی بن محمدبن محمد تُرکه ٔ اصفهانی (خواجه ...). از علماء و عالم زادگان اصفهان . جد او سیدمحمد... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود