اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صابر

نویسه گردانی: ṢABR
صابر. [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صَبْر. شکیبا. آرام . بردبار. حلیم . ج ، صابرون ، صابرین :
به درد کسان صابری اندر و تو
به بدنامی خویش همداستانی .

منوچهری .


گرچه بکشی تو مرا صابر و خرسندم
که مرا زنده کند زود خداوندم .

منوچهری .


دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است .

سعدی .


|| آنکه کسی را نگاه دارد تا دیگر او را بکشد و فی الحدیث فی رجل امسک رجلاً فقتله آخرُ : اقتلوا القاتل و اصبروا الصابر؛ ای احبسوا الذی حبسه للموت حتی یموت . (منتهی الارب ). || (اِ) نامی از نامهای مردان . || (اِخ ) کوچه ای است معروف به مرو. (معجم البلدان ). و نسبت بدان صابری است . || لقب حضرت ایوب علیه السلام . (غیاث اللغات ). || نامی از نامهای خدای تعالی . بردبار که شتاب نکند به عقاب . || از نعوت امام علی النقی یعنی علی بن محمدبن علی بن موسی بن جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
سعبر. [ س َ ب َ ] (ع ص ) چاه بسیارآب . || نرخ ارزان . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
دیر سابر. [ دَ رِ ب ُ ] (اِخ ) نزدیک بغداد است بین دیهیهای مزرقه و صالحیه . (از معجم البلدان ).
دیر سابر. [ دَ رِ ب ُ] (اِخ ) از نواحی دمشق است که در آن عمربن محمدبن عبداﷲبن زیدبن معاویةبن ابی سفیان اموی که او را ابن ابوالفجار می نا...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.