صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن حسن بن احمد فقیه ازهری مصری ملقب به صالح بهوتی . مولد وی به قاهره بود و بسال 1121 هَ . ق . بدانجا درگذشت . او راست : «الفیه در فرائض » که جامع فتاوی مذاهب چهارگانه است و او راست «الفیه »ای دیگر در فقه شافعی و «نظم کافی » و تعلیقات و حواشی و منظومه ای نیز دارد که در آن ضعفی است . (الاعلام زرکلی ص 424).
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن نضر. رجوع به صالح بن نصر شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن وصیف . پدر وی کاتب المعتز خلیفه ٔ عباسی بود. و بسال 253 هَ . ق . لشکر ترک مواجب چهار ماه از وی طلب کردند و چون در...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ولید. او از جده ٔ خود و از وی ابوسلمه ٔ تبوذکی روایت کند و مجهول است . ابن حبان او را درزمره ٔ ثقات آورده است . (لس...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن وهب . یکی از قاتلان امام حسین (ع ) است و در وقعه ٔ طف نیزه به تهیگاه آن امام زد.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن هارون الرشید. رجوع به صالح بن رشید شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن همیسعبن ذی مازن . نبیی بود از حمیر. (منتهی الارب ).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن هیثم . مکنی به ابی علی طحان . وی از ابوولید طیالسی روایت کند. ابوالحسین منادی ازو روایت دارد و گوید من در محضر جد...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن هیثم . مکنی به ابی غسان .وی حاجب ابوالعباس سفاح عباسی بود. در عقدالفرید آرد: وی از ابوزید روایت کند. (ج 2 ص 346...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن یحیی بن بحتر. رجوع به صاغانی صالح ... شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن یحیی بن سعید انصاری . عبداﷲبن وهب از معاویه از وی روایت کند. (المصاحف ص 193).