صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سعید، مکنی به ابی سعید و ملقب به قماط. شیخ طوسی در رجال او را در عداداصحاب امام صادق (ع ) شمرده و در فهرس گوید: صالح بن سعید قماط مولای بنی اسد است و کتابی دارد که ابراهیم بن هاشم و جز او از اصحاب یونس آن را از وی روایت کنند. نجاشی گوید: وی از ابوعبداﷲ روایت کند و کتابی دارد و آن را عبیس بن هشام ناشر از وی روایت کند. حسن بن داود در رجال خود گوید: وی یکی از ارکان علم نسب بود، لیکن گفته ٔ ابن داود را دلیلی نیست و شاید وی را با صالح بن موسی اشتباه کرده است و نیز ممکن است که نام او خالدبن سعید باشد و بهبهانی گوید: شاید خالد وصالح دو برادرند و هر دو را یک کنیت بوده است . سیدصدرالدین گوید: در باب نص بر امامت امام هادی علی بن محمد النقی در کتاب کافی روایتی از صالح موجود است که حسن حال او را میرساند. (تنقیح المقال ج 2 ص 92).
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
صالح الدین . [ل ِ حُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به صالح (الملک ...) شود.
صالح امین . [ ل ِ ح ِ اَ ] (اِخ ) وی حاجب معتضد باﷲ عباسی است . رجوع به عقد الفرید ج 5 ص 406 شود.
صالح بیات .[ ل ِ ح ِ ب َ ] (اِخ ) رجوع به صالح خان بیات ... شود.
چشمه صالح . [ چ َ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریمله بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد که در 24 هزارگزی شمال باختری خرم آباد و 15 هزارگزی ...
صالح احول . [ل ِ ح ِ اَ وَ ] (اِخ ) در روضه ٔ کافی روایتی از منصوربن عباس از سلیمان مسترق از صالح احول از ابی عبداﷲ درباره ٔ قیامت آمده اس...
صالح اعور. [ ل ِ ح ِ اَ وَ ] (اِخ ) رجوع به صالح بن مقاتل بن صالح ... شود.
ناقه ٔ صالح . [ ق َ / ق ِ ی ِ ل ِ ] (اِخ ) شتری که صالح پیغمبر برانگیخت معجزنمائی خویش را، و قوم عاد را از کشتن آن شتر برحذر داشت و چون قوم ...
صالح سبائی . [ ل ِ س َ ] (اِخ ) رجوع به صالح بن حیوان ... شود.
صالح سباعی . [ل ِ ح ِ س ِ ] (اِخ ) صالح بن محمدبن صالح سباعی . یکی ازفضلای مصر. مولد وی بسال 1154 هَ . است . وی تحصیلات خود را در جامع ازهر ...
صالح سدوسی . [ ل ِ ح ِ س َ ] (اِخ ) رجوع به صالح بن بشر سدوسی ... شود.