صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن شافعبن صالح . وی برادر حافظ ابوالفضل احمدبن شافع است .مولد او بسال 474 هَ . ق . بود و حدیث از ابومنصور خیاط و ابن الطیوری و جز آنان شنید، و فقه نزد ابی الوفأبن عقیل آموخت و روایات نیز فراگرفت . دامغانی شهادت او می پذیرفت و سپس دریافت که او و ابوالمظفربن صباغ و کثیربن سمالیق به دروغ گواهی میدهند، پس آنان راعقوبت کرد و شهادت ایشان از اعتبار بیفتاد. صالح بسال 543 هَ . ق . درگذشت . (لسان المیزان ج 3 ص 170).
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
ابراهیم بن صالح آدمی . [ اِ م ِ ن ِ ل ِ ح ِ دَ ] (اِخ ) از محدثین قرن سوم هجری بوده است .
ابراهیم بن محمدبن صالح . [ اِ م ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ دِ ن ِ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به ابن الاقلیدس ابواسحاق ابراهیم ... شود.
سالح . [ ل ِ ](ع ص ) سلاح پوشیده : رجل سالح ؛ مرد سلاح پوشنده . (ناظم الاطباء). با سلاح . (مهذب الاسماء). مرد با سلاح . (آنندراج ). || ریخ زننده...
سالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ۞ از خانواده هود نبی و پسر او ارفحشدبن سام است و مدت عمر او را چهار صد و سی سال گویند. رجوع به شالخ و مجمل التواریخ...
صالة. [ صال ْ ل َ ] (ع اِ) بلا و سختی . (منتهی الارب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
صعلة. [ ص َ ل َ ] (ع ص ) خرمابن کج که بیخهای شاخ وی خالی از برگ باشد یا خرمابن کژ بی برگ . || باریک و خردسر و گردن از مردم و از درخت خ...
ساله . [ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ، اِ) سن .تعداد سال . سال حیوانات و انسان وقتی که دنبال تعداد سال آورده شود. (استینگاس ). این کلمه بتنهایی بک...
ساله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) لشکری را گویند که در پس سر قلب نگاهدارند. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). || به زبان هندی برادرزن را گویند. (برها...
ساله . [ ل ِ ] (اِخ ) ۞ دریاچه ای است بزرگ از کشورهای متحده ٔامریکا. در کنار آن سالت لاک سیتی ۞ بنا شده است و 400 هزار متر محیط آن است ...