صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عقبةبن قیس بن سمعان بن ابی رُبَیْحة و در برخی نسخ زَنحَة و در برخی کتب رجال بَریحة و در کافی ابوبُرَیْحَة آمده و صاحب ایضاح الاشتباه نیز آن را از کتاب برقی چنین نقل کرده است . شیخ طوسی در رجال گاهی او را در شمار اصحاب امام صادق (ع ) و گاهی درشمار اصحاب امام کاظم (ع ) آورده است و در بعضی نسخ رجال شیخ در باب «من لم یرو عنهم علیهم السلام » نیز صالح بن عقبة را ذکر کرده و گوید: اسماعیل بن بزیع از وی روایت کند. و نیز شیخ طوسی در الفهرس گوید صالح بن عقبة را کتابی است که محمدبن اسماعیل بن بزیع آن را روایت کرده است . رجوع به تنقیح المقال ج 2 ص 93 شود.
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن نضر. رجوع به صالح بن نصر شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن وصیف . پدر وی کاتب المعتز خلیفه ٔ عباسی بود. و بسال 253 هَ . ق . لشکر ترک مواجب چهار ماه از وی طلب کردند و چون در...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ولید. او از جده ٔ خود و از وی ابوسلمه ٔ تبوذکی روایت کند و مجهول است . ابن حبان او را درزمره ٔ ثقات آورده است . (لس...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن وهب . یکی از قاتلان امام حسین (ع ) است و در وقعه ٔ طف نیزه به تهیگاه آن امام زد.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن هارون الرشید. رجوع به صالح بن رشید شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن همیسعبن ذی مازن . نبیی بود از حمیر. (منتهی الارب ).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن هیثم . مکنی به ابی علی طحان . وی از ابوولید طیالسی روایت کند. ابوالحسین منادی ازو روایت دارد و گوید من در محضر جد...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن هیثم . مکنی به ابی غسان .وی حاجب ابوالعباس سفاح عباسی بود. در عقدالفرید آرد: وی از ابوزید روایت کند. (ج 2 ص 346...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن یحیی بن بحتر. رجوع به صاغانی صالح ... شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن یحیی بن سعید انصاری . عبداﷲبن وهب از معاویه از وی روایت کند. (المصاحف ص 193).