صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن متوکل ، مکنی به ابی کثیر. وی صحابی و مجهول الحال است . (تنقیح المقال ج 2 ص 95). ابن حجر گوید: صالح مولای مازن بن عصویه است . ابن منده به سند خویش حدیث کند که صالح مردی خوش صورت بود، چون با سیدش مازن نزد رسول خدا شدند پیغمبر مازن را فرمود این مرد که همراه توست کیست ؟ گفت غلام من صالح بن متوکل است . پیغمبر فرمود درباره ٔ او نیکی کن . مازن اورا آزاد کرد. ابن مندة گوید صالح و مولای وی در خلافت عثمان در بردعه به قتل رسیدند. (الاصابة ج 3 ص 233).
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
صالح سکسکی . [ ل ِ ح ِ س َ س َ ](اِخ ) رجوع به صالح بن عمربن ابی بکر سکسکی ... شود.
صالح ساحلی . [ ل ِ ح ِ ح ِ ] (اِخ ) رجوع به صالح بن بیان ثقفی ... شود.
صالح سالمی . [ ل ِ ح ِ ل ِ ] (اِخ ) انصاری . ابونعیم او را در شمار صحابه آورده است . ابویعلی به سند خود از جد خویش روایت کند که با پیغمبر به ...
صالح خزاعی . [ ل ِ ح ِ خ ُ ] (اِخ ) رجوع به صالح بن نصر خزاعی ... شود.
صالح دهقان . [ ل ِ ح ِ دِ ] (اِخ ) او یکی از نجیب زادگان خراسان و از کسانی است که حاضر به مجلس امیر ابوجعفر میشده است و رودکی نام او را ق...
صالح عباسی . [ ل ِ ح ِ عَب ْ با ] (اِخ ) ابن علی بن عبداﷲبن عباس . وی عم منصور است . چندی ولایت شام داشت و شهر اذنه از بناهای اوست و به ...
صالح شقران . [ ل ِ ح ِ ش َ ] (اِخ ) مولی رسول اﷲ (ص ). گویند نام وی صالح بن عدی است . مصعب گوید: وی حبشی بود و گویندعبدالرحمن بن عوف او را ...
صالح فایقی . [ ل ِ ح ِ ی ِ ] (اِخ ) وی از ابی عبداﷲ و از او منصوربن عباس روایت کند. (تنقیح المقال ج 2 ص 94).
صالح کوتاه . [ ل ِ ح ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش قلعه ٔ زراس شهرستان اهواز، 7هزارگزی شمال قلعه ٔ زراس ، یکهزارگزی راه مالرو بنه امیرلالی...
صالح مرادی . [ ل ِ ح ِ م ُ ] (اِخ ) رجوع به صالح بن محمد وشقی ... شود.