صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن متوکل ، مکنی به ابی کثیر. وی صحابی و مجهول الحال است . (تنقیح المقال ج 2 ص 95). ابن حجر گوید: صالح مولای مازن بن عصویه است . ابن منده به سند خویش حدیث کند که صالح مردی خوش صورت بود، چون با سیدش مازن نزد رسول خدا شدند پیغمبر مازن را فرمود این مرد که همراه توست کیست ؟ گفت غلام من صالح بن متوکل است . پیغمبر فرمود درباره ٔ او نیکی کن . مازن اورا آزاد کرد. ابن مندة گوید صالح و مولای وی در خلافت عثمان در بردعه به قتل رسیدند. (الاصابة ج 3 ص 233).
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
صالح آرانی (مشهور به اللهیار صالح؛ زاده ۱۲۷۵ در آران - درگذشته ۱۲ فروردین ۱۳۶۰) وزیر، سفیر، سیاستمرد ایرانی و از رهبران جبهه ملی ایران و حزب ایران بو...
از یاران اصلی و ایرانی حضرت مهدی است از اهالی سرزمین پهله یا پهلو قدیم است این سرزمین شامل شهرهای اصفهان- ری همدان- کرمانشاه- دینور و ماسبذان و مه...
صالح بدخشانی . [ ل ِ ح ِ ب َ دَ ] (اِخ ) رجوع به صالح شود.
صالح أفتونی . [ ل ِ ح ِ ؟ ] (اِخ ) یا فتونی . نام وی مهدی وفرزند بهاءالدین محمد افتونی عاملی غروی ، مکنی به ابی صالح و ملقب به صالح و از...
صالح اسماعیل . [ ل ِاِ ] (اِخ ) ملقب به عمادالدین . رجوع به صالح شود.
صالح اصفهانی . [ ل ِ ح ِ اِ ف َ ] (اِخ ) رجوع به صالح شود.
صالح خراسانی . [ ل ِ ح ِ خ ُ ] (اِخ ) شیخ طوسی در رجال وی را در عداد اصحاب امام صادق (ع ) شمرده و ظاهراً امامی و مجهول الحال میباشد. (تنقیح ...
صالح قیروانی . [ ل ِ ح ِ ق َ ] (اِخ ) رجوع به صالح بن احمدبن یونس ... شود.
مال محمد صالح . [ م ُ ح َم ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) قریه ای است در شش فرسنگی جنوب شول گپ . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
صالح بیک جودت . [ ل ِ ب َ ج َ دَ ] (اِخ ) وی یکی از قضاة مصر است . او راست «امة ملایو» تاریخ ملت مالایا و «الدلیل العصری للقطر المصری » و «مصر ...