اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صعصعة

نویسه گردانی: ṢʽṢʽ
صعصعة. [ ص َ ص َ ع َ ] (ع مص ) جنبانیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || متفرق و پریشان کردن . (منتهی الارب ). پراکنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || جدا نمودن . (منتهی الارب ). || تر کردن سر را به روغن . || (اِ) گیاهی است که شکم راند. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
صعصعة. [ ص َ ص َ ع َ ] (اِخ ) ابن صوحان العبدی . زرکلی نویسد: وی از سادات عبدالقیس و خطیبی بلیغ و عاقل بود. او را شعری است . در نبرد صفین حا...
صعصعة. [ ص َ ص َ ع َ ] (اِخ ) ابن معاویة پدر قبیله ای است از هوازن . (منتهی الارب ). و بعضی قائلند که کردها از تخمه ٔ کردبن مردبن صعصعةبن هوا...
ثعثعة. [ ث َ ث َ ع َ ] (ع اِ) از اسماء لاَّلی . (کتاب الجماهر ص 157). || آواز قی کننده . اُغ . || سخن ثاء و عین ناک .
ثعثعة. [ ث َ ث َ ع َ ] (ع مص ) سخن ثاء و عین ناک گفتن . || پیاپی قی کردن .
سعسعة. [ س َ س َ ع َ ] (ع مص ) خواندن یا راندن بز بلفظ سعسع. || لرزیدن بدن از پیری . || پیری و سپری شدن زندگانی . || به آخر رسیدن شب ...
صأصاءة. [ ص َءْ ص َ ءَ ] (ع مص ) نگریستن خواستن سگ بچه پیش از چشم گشادن . یقال : صأصاء الجرو؛ اذا حرک عینیه قبل التفتیح او کاد یفتحهما. و...
ثأثاءة. [ ث َءْث َ ءَ ] (ع مص ) فرونشاندن آتش را. || خواندن تکه را. || دفع کردن از کسی . بازداشتن کسی را از کسی . || دور کردن از جای . ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.