صفار
نویسه گردانی:
ṢFAR
صفار. [ ص َف ْ فا ] (اِخ ) آقای سعید نفیسی نوشته اند: از شاعرانی است که در تذکره ها نام اونیست و تنها در فرهنگها اشعار او را بشاهد لغات آورده اند و چون در فرهنگ اسدی هم نام او هست پیداست که در قرن چهارم بوده و اشعاری که از او در فرهنگ ها آمده بدین گونه است : در لغت سارنج که مرغکی کوچک است :
تو کودک خرد و من چنان سارنجم
جانم ببری همی ندانی رنجم .
در کلمه ٔ ستیر که واحد وزنی بوده است هر یک هفت درم سنگ :
یارب چه جهانست این یارب چه جهان
شادی به ستیر بخشد و غم به قپان .
در لغت تاخ که نام درختی است :
عشق آتش تیز و هیزم تاخ منم
گر عشق بماند این چنین وای تنم .
و چون هر سه بیت به وزن رباعی است پیداست که وی به رباعی سرودن بیشتر مایل بوده است . (احوال و اشعار رودکی ص 1220).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
سفار. [ س ِ ] (ع اِ) مهار یا چرم یا آهن که بر پشت بینی استر نهند چنانکه حکمت مر اسب را. اسفرة و سفر و سفائر، جمع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) ...