گفتگو درباره واژه گزارش تخلف صفوان نویسه گردانی: ṢFWʼN صفوان . [ ص َ ] (اِخ ) موضعی است در این بیت از تمیم بن مقبل که ابری را ستاید : و طبق ایوان القبائل بعد ماکسا الرزن من صفوان صفواً و اکدرا.(معجم البلدان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی صفوان صفوان . [ ص َ / ص َ ف َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صفواء. (منتهی الارب ). رجوع بدان کلمه شود. || سنگ ساده و لغزان . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سنگ همو... صفوان صفوان . [ ص َ ] (اِخ ) ابن ادریس ابراهیم بن عبدالرحمان بن عیسی التجیبی مکنی به ابی بکر. یاقوت آرد: وی ادیبی کاتب و شاعری سریعالخاطر بود. ا... صفوان صفوان . [ ص َ ] (اِخ ) ابن امیةبن خلف بن وهب بن حذافةبن جمح القرشی الجمحی مکنی به ابووهب . وی از رؤسای قریش و در آغاز دعوت اسلام از مخا... صفوان صفوان . [ ص َ ] (اِخ ) ابن بیضا، بدری و مهاجر است و به طاعون درگذشت . (تاریخ گزیده چ عکسی ص 231). صفوان صفوان . [ ص َ ] (اِخ ) ابن معطل سلمی مکنی به ابوعمر، وی کسی است که چون در غزوه ٔ بنی المصطلق عائشه از قافله وا ماند او را سوار کرد و بیاور... صفوان صفوان .[ ص َ ] (اِخ ) ابن مهران . رجوع به صفوان جمال شود. صفوان صفوان . [ ص َ ] (اِخ ) انصاری ، وی معتزلی و از شعرای این فرقه است و او را قصیده ای است که واصل بن عطا و معتزله را در آن ستاید. (ضحی الاسلام... صفوان جمال صفوان جمال . [ ص َ ن ِ ج َم ْ ما ] (اِخ ) ابن مهران اسدی ، وی ثقه ای جلیل و از گزیدگان اصحاب امام صادق و امام کاظم (ع ) است و بغایت نزد ... جهم بن صفوان جهم بن صفوان . [ ج َ م ِ ن ِ ص َف ْ ] (اِخ ) رئیس مرحبه ٔ خراسان بود و بسال 128 هَ . ق . بقتل رسید. جهم بن صفوان میگفت خدا را به حی و قدیر و... سفوان سفوان . [ س َف ْ ] (اِخ ) غزوه ٔ بدر. از جمله ٔ اولین غزوه از غزوات پیغمبر(ص ) است که در وادیی از ناحیه ٔ بدر واقع شده است . رجوع به امتاع ال... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود