صفوان
نویسه گردانی:
ṢFWʼN
صفوان . [ ص َ ] (اِخ ) ابن امیةبن خلف بن وهب بن حذافةبن جمح القرشی الجمحی مکنی به ابووهب . وی از رؤسای قریش و در آغاز دعوت اسلام از مخالفان بزرگ پیغمبر (ص ) بود. پس از شکست مشرکان در نبرد بدر، صفوان عمیربن وهب را برانگیخت تا به مدینه شود و پیغمبر را بکشد و بدو قول داد که اگر به محمد دست یابی وام تو بپردازم و عیال تو را کفایت کنم . سپس عمیر را بر اشتری نشاند و به مدینه فرستاد. عمیر بمسجد مدینه درآمد، شمشیربر گردن افکنده ، پیغمبر او را پرسید: به چه کار آمده ای ؟ گفت : اسیری نزد شما دارم آمدم تا او را آزاد سازم . فرمود: این شمشیر چیست که با خود داری ؟ گفت : فراموش کردم تا آن را بزمین نهم . فرمود: در حجر با صفوان چه پیمانی بستی ؟ گفت : کدام پیمان ؟ فرمود: آنکه وام تو بدهد و عیال تو را نگاه دارد. عمیر گفت : بخدا سوگند تو پیمبری و اسلام آورد. پیغمبر فرمود اسیر او راآزاد کنید و بدو قرآن بیاموزید. سپس عمیر بمکه رفت و گروهی بسیار بر دست او مسلمان شدند. (امتاع الاسماع ص 100) (مجمل التواریخ و القصص صص 246-247). پس از صلح حدیبیه چون به سال هفتم از هجرت پیغمبر و مسلمانان بمکه درآمدند و بلال بر بالای کعبه بانگ تکبیر برداشت صفوان گفت سپاس خدا را که پدرم پیش از دیدن چنین روزی بمرد. (امتاع الاسماع ص 339). پیغمبر او را در زمره ٔ مؤلفة قلوبهم شمرد. (عقدالفرید ج 1 ص 213 و ج 3 ص 265 و الاعلام زرکلی ص 433). صفوان پس از فتح مکه بگریخت و عمیربن وهب برای وی امانی بگرفت و در پی او رفت و او به مکه بازگشت و در نبرد با هوازن شرکت کرد و همچنان کافر بود سپس در جعرانه اسلام آورد. (امتاع الاسماع ص 393). و در تاریخ گزیده آمده : صفوان پس از نبرد حنین مسلمان شد. (تاریخ گزیده چ عکسی ص 242). صفوان درخلافت معاویه درگذشت . (تاریخ الخلفاء ص 137). زرکلی نویسد: او را در صحیحین 13 حدیث است . (الاعلام ص 433).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
صفوان . [ ص َ / ص َ ف َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صفواء. (منتهی الارب ). رجوع بدان کلمه شود. || سنگ ساده و لغزان . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سنگ همو...
صفوان . [ ص َ ] (اِخ ) موضعی است در این بیت از تمیم بن مقبل که ابری را ستاید : و طبق ایوان القبائل بعد ماکسا الرزن من صفوان صفواً و اکدر...
صفوان . [ ص َ ] (اِخ ) ابن ادریس ابراهیم بن عبدالرحمان بن عیسی التجیبی مکنی به ابی بکر. یاقوت آرد: وی ادیبی کاتب و شاعری سریعالخاطر بود. ا...
صفوان . [ ص َ ] (اِخ ) ابن بیضا، بدری و مهاجر است و به طاعون درگذشت . (تاریخ گزیده چ عکسی ص 231).
صفوان . [ ص َ ] (اِخ ) ابن معطل سلمی مکنی به ابوعمر، وی کسی است که چون در غزوه ٔ بنی المصطلق عائشه از قافله وا ماند او را سوار کرد و بیاور...
صفوان .[ ص َ ] (اِخ ) ابن مهران . رجوع به صفوان جمال شود.
صفوان . [ ص َ ] (اِخ ) انصاری ، وی معتزلی و از شعرای این فرقه است و او را قصیده ای است که واصل بن عطا و معتزله را در آن ستاید. (ضحی الاسلام...
صفوان جمال . [ ص َ ن ِ ج َم ْ ما ] (اِخ ) ابن مهران اسدی ، وی ثقه ای جلیل و از گزیدگان اصحاب امام صادق و امام کاظم (ع ) است و بغایت نزد ...
جهم بن صفوان . [ ج َ م ِ ن ِ ص َف ْ ] (اِخ ) رئیس مرحبه ٔ خراسان بود و بسال 128 هَ . ق . بقتل رسید. جهم بن صفوان میگفت خدا را به حی و قدیر و...
سفوان . [ س َف ْ ] (اِخ ) غزوه ٔ بدر. از جمله ٔ اولین غزوه از غزوات پیغمبر(ص ) است که در وادیی از ناحیه ٔ بدر واقع شده است . رجوع به امتاع ال...