گفتگو درباره واژه گزارش تخلف صفی نویسه گردانی: ṢFY صفی . [ ص َ ] (اِخ ) ازشعرای ایران و از مردم اصفهان است . در زمان ملوک صفوی میزیست با صحیفی شیرازی مشاعره داشته . از اوست :رنجیده ام بمرتبه ای از جفای دوست کز صدهزار لطف تلافی نمیشود.(قاموس الاعلام ترکی ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی حسن آباد صفی آباد حسن آباد صفی آباد. [ ح َ س َ دِ ص َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد در یکهزارگزی جنوب کشف رود. جلگه و معتدل است . ... صفی الدین اردبیلی صفی الدین اردبیلی . [ ص َ یُدْ دی ن ِ اَ دَ ] (اِخ ) جد سلاطین صفویه است . حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده آرد: وی مردی صاحب وقت بود و قبولی ع... خانقاه صفی علیشاه خانقاه صفی علیشاه . [ ن َ / ن ِ هَِ ص َ ع َ ] (اِخ ) نام خانقاهی است که پیروان صفی علیشاه ، صوفی معروف اواخر دوره ٔ قاجار، در بقعه ٔ او بتهران... صفی قلی خان بالاوند صفی قلی خان بالاوند پسر باله خان دوم جد خاندان اسفندیاری بالاوند در دوره زندیه بود. پس از درگذشت باله خان دوم جانشین وی شد، باله خان دوم و صفی قلی خان... سفی سفی . [ س َف ْی ْ ] (ع مص ) بردن باد خاک را. (مجمل اللغة). بردن باد خاک را و برداشتن . (ناظم الاطباء). ثفی ثفی . [ ث َف ْی ْ ] (ع مص ) پیروی کردن کسی را. || ثفی قدر؛ بر دیگ پایه نهادن دیگ را. || سه زن کردن مرد. || ثفی قوم ؛ دفع کردن و راند... سفی ً سفی ً. [ س َ فَن ْ ] (ع مص ) بیخرد گردیدن . || شکافته شدن دست . بهاین معنی [ س َف ْی ] است . || کم موی شدن پیشانی است . || (اِ) خاک باد... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود