اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صم

نویسه گردانی: ṢM
صم . [ ص ِم م ](ع اِ) شیر بیشه . || بلا. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
سم . [ س َ ] (ع اِ) تلفظ فارسی یعنی زهر : تفاوتست بسی در سخن کز او بمثل یکی مبارک نوش و یکی کشنده سمست . ناصرخسرو(دیوان چ تقوی ص 89).اگر...
سم . [ س ُ ] (اِ) سنب . سمب . پهلوی ، «سومب » ۞ ، ارمنی «سمبک » ۞ ، کردی عاریتی و دخیل «سیم » ۞ ، افغانی عاریتی و دخیل «سوم » ۞ ، وخی و سری...
samm همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ژار žār (سغدی) زهر zahr، شرنگ ŝarang (دری)***فانکو آدینات 09163657861
ثم ء. [ ث َ م ْ ءْ ] (ع مص ) چرب خورانیدن . || شکستن چنانکه سر را. || پلیدی کردن . || ترید و اشکنه کردن نان را. || ثم ء کماة؛ افکندن ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
به فتح هر دو سین. در گویش کازرونی، بازیچه قرار دادن کسی یا چیزی. حالا هم شده سم سمک دستش. (ع.ش)
سنگ سم . [ س َ س ُ ] (ص مرکب )که سم او از زفتی و سختی چون سنگ باشد : پس پای او شد که بنددش دُم خروشان شد آن باره ٔ سنگ سم .فردوسی .
زره سم . [ زَ / زِ رِه ْ س ُ ] (ص مرکب ) هر آنچه سوراخ می کند زره را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : سوگند میخورم بسنان زره سمت کز تاب حمله گوئ...
نرم سم . [ ن َ س ُ ] (ص مرکب ) کنایه از ستور رام . (وحید دستگردی هفت پیکر ص 193) : برده پرور ریاضتش داده او خود از اصل نرم سم زاده .نظامی .
هله سم . [ هََ ل َ س ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام که 300تن سکنه دارد. آب آن از رود چرداول و محصول عمده اش غله ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.