گفتگو درباره واژه گزارش تخلف صمر نویسه گردانی: ṢMR صمر. [ ص َ ] (ع اِ) گند. (منتهی الارب ). النتن . (تاج العروس ) (قطر المحیط). || بوی گوشت و ماهی تازه . (منتهی الارب ) ۞ . رجوع به صَمَر شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی صمر صمر. [ ص َ ] (ع مص ) زفتی کردن . || بازداشتن . || روان شدن آب از زمین نشیب در زمین برابر و هموار و قرار گرفتن در آن با جریان سست و ضعی... صمر صمر. [ ص ِ ] (ع اِ) قرارگاه آب که سست روباشد یا عام است . مستقر ماءالصامر. (منتهی الارب ). صمر صمر. [ ص َ م َ ] (ع اِ) گند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بوی گوشت و ماهی تازه ۞ . (منتهی الارب ). رجوع به صَمر شود. صمر صمر. [ ص ُ ] (ع اِ) لب آب جامه و خنور. (منتهی الارب ). || رجوع به صُبر شود. || سطبری خنور. ج ، اصمار. (منتهی الارب ). سمر درختی در جنوب ایران خصوصا در اطراف بندر لنگه وبندرحمیر .سمر(تلفظ somr) گبر سمر سمر. [ س َ م َ / س َم ْ م َ ] (اِ) دست افزاری است جولاهگان را و آن مانند جاروبی باشد که با آن آهار بر تاره ٔ جامه مالند. (ناظم الاطباء) (برها... سمر سمر. [ س َ م َ ] (ع اِ) افسانه . (برهان ). حدیث لیل . (آنندراج ) (منتهی الارب ) : ویژه تویی در گهر سخته تویی در هنرنکته تویی در سمر از نکت س... سمر سمر. [ س َ ] (ع مص ) افسانه گفتن . (برهان ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از آنندراج ). افسانه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || خواب نکردن بشب ... سمر سمر. [ س ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اسمر و سمراء. (ناظم الاطباء). سمر سمر. [ س ُ م َ ] (اِ) نیستان . (از ناظم الاطباء). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود