صمل
نویسه گردانی:
ṢML
صمل . [ ص ُ م ُل ل ] (ع ص ) مرد قوی جثه ٔ گرداندام . || حافر صمل ؛ سم سخت و استوار. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ثمل . [ ث ُ ] (ع اِ) اندک از عقل و حزم . ثُملة.
ثمل . [ ث ُ م َ ] (ع اِ) ج ِ ثَمْلَة و ثُمْلَة.
سمل . [ س َ ] (ع مص ) پاک کردن حوض را از گل و لای . || صلح کردن میان قوم . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صلح افکندن میان قو...
سمل . [ س َ م ِ ] (ع ص ) کهنه (جامه ). (آنندراج ) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء).
سمل . [ س َ م َ ] (ع اِ) ج ِ سَمَلَة و سُملَة. به معنی اندک آب در بن خنور مانده یا عام است . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ر...