اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صه

نویسه گردانی: ṢH
صه . [ ص َه ْ ] (ع اسم فعل ) کلمه ای است که بدان متکلم را زجر کنند، یعنی خاموش باش . واحد و جمع در وی یکسان است . (منتهی الارب ). بمعنی امر یعنی خاموش باش . (غیاث اللغات ) (دهار). رجوع به نشوءاللغة ص 11 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۹ مورد، زمان جستجو: ۳.۹۱ ثانیه
سه رود. [ س ِ ] (اِ مرکب ) سه تار است که طنبور سه تار بسته باشد و بعضی گویند چنگ ، رباب و بربط است . (برهان ) (ناظم الاطباء).
سه روح . [ س ِ ] (اِ مرکب ) موالید ثلاثه است که حیوان ، نبات و جماد باشد. (برهان ) (غیاث ) : بچار نفس و سه روح و دو صحن و یک فطرت بیک رقیب و...
سه شاخ . [ س ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از موالید ثلاثه باشد و آن حیوان ، نبات و جماد است . (برهان ) (ناظم الاطباء).
سه سوک . [ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زز و ماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 256 تن سکنه است . آب آن از چشمه و قنات . محصول آنج...
سه علم . [ س ِ ع ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از علم الهی و طبیعی و ریاضی باشد. (برهان ) : نمازی کز سه علم ۞ آرد فلاطون پیرزن بینی که یکدم چار ر...
سه نوع . [ س ِ ن َ ] (اِ مرکب ) موالید ثلاثه . (آنندراج ) (غیاث ) : بچار نفس و سه روح و دو صحن و یک فطرت بیک رقیب و دو فرع و سه نوع و چار اسبا...
سه لبه . [ س ِ ل َ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی مرکب ) لب شکری . آنکه یکی از دو لب زیرین یا زبرین او شکافته ٔ مادرزاد باشد. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع ...
سه گل . [ س ِ گ ُ ] (اِ مرکب ) نام درختی است که میوه ٔ آن چون پخته شود سرخ گردد و بغایت قابض باشد و آنرا به فارسی توت سه گل و به عربی ...
سه پره . [ س ِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) رجوع به سه پرک شود.
سه پرک . [ س ِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) خطی چند باشد که قماربازان بجهت قماربازی بر زمین کشند. (برهان ) (آنندراج ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.